کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] vabar پشم شتر، خرگوش، روباه، و امثال آنها.
-
جستوجو در متن
-
ونک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vanak = وبر
-
بروبوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مرکب از بر] barobum سرزمین؛ بوموبر: ◻︎ زمینی که دارد بروبوم سست / اساسی بر او بست نتوان درست (نظامی۵: ۷۶۲).
-
خاور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xāvar بوتۀ خار: ◻︎ یکی تاجور خود به لشکر نماند / بر آن بوموبر خاک و خاور نماند (فردوسی: ۷/۱۳۳).
-
بوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: būm] bum ۱. سرزمین.۲. شهر.۳. ناحیه.۴. زمینه؛ متن.۵. (نقاشی) زمینۀ آمادهشده برای نقاشی.۶. [قدیمی] پارچه یا چیز دیگر که بر روی آن نقاشی کنند.۷. [قدیمی] جا؛ مٲوا.۸. [قدیمی] زمین.〈 بوموبر: = بروبوم
-
خو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] xo[w] گیاه خودرو و هرزهای که میان باغچه و کشتزار سبز میشود: ◻︎ زمانی بدین داس گندمدرو / بکن پاک پالیزم از خار و خو (اسدی: ۲۶۳)، ◻︎ گر ایدونک رستم بُوَد پیشرو / نماند بر این بوموبر خار و خو (فردوسی: ۳/۲۵۳).〈 خو کرد...
-
اهل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اهالی] 'ahl ۱. شایسته؛ سزاوار.۲. (اسم) خانواده.۳. (اسم) فامیل؛ افراد خانواده و عشیره؛ قوموخویش؛ خاندان.۴. (اسم) کسانی که در یک جا اقامت دارند.۵. (اسم) وابسته؛ علاقهمند؛ پیرو: اهل تریاک، اهل سفر، اهل تسنن.۶. دارای ویژگیها و ا...