کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واژه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vačak] vāže لغت؛ کلمه.
-
جستوجو در متن
-
دیکسیونر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: dictionnaire] diksiyoner کتابی که در آن واژههای یک زبان و معنی آنها به همان زبان یا به زبانی دیگر، به ترتیب الفبایی جمع آوری شده و دربارۀ هر واژه، اطلاعاتی چون هویت دستوری، ریشهشناسی، و آوانگاری را بیان میکند؛ لغتنامه.
-
لغت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لغة، جمع لُغات] loqat ۱. واژه؛ کلمه.۲. [قدیمی] زبان و کلام هر قوم که به آن تکلم کنند.
-
رسم الخط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رسمالخطّ] rasmolxat[t] طرز نوشتن کلمات، بهویژه از جهت پیوستهنویسی و جدانویسی حروف واژهها.
-
حقیقی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به حقیقَة) [عربی: حقیقیّ] haqiqi ۱. واقعی؛ راستین.۲. دارای وجود خارجی.۳. [مقابلِ مجازی] (ادبی) ویژگی واژهای که در معنای اصلی خود به کار رفته است.
-
تیمسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) timsār عنوان صاحبمنصبان بالاتر از درجۀ سرهنگی، مترادف جناب یا حضرت. Δ از واژههای دساتیری است.
-
حقیقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حقیقة، جمع: حَقائِق] haqiqat ۱. چیزی که دارای وجود خارجی است: رؤیاهایم به حقیقت مبدل شد.۲. چیزی که با واقعیت سازگار است: من حقیقت را گفتم.۳. (صفت) سخن درست: حقیقت تلخ است.۴. اصل و ذات هرچیز.۵. (اسم مصدر) صدق؛ راستی؛ درستی.۶. (قید) بهراس...
-
فرمودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: framūtan] ‹پرمودن› farmudan ۱. معادلی احترامآمیز برای «گفتن» و «بیان کردن»: جنابعالی فرمودید فردا تشریف نمیآورید.۲. (مصدر لازم، مصدر متعدی) برای دعوت کسی به انجام کاری گفته میشود: بفرمایید میوه میل کنید.۳. (مصدر لازم، مصدر مت...
-
سلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] salām ۱. واژهای که در آغاز گفتگو به کار میرود.۲. (فقه) سه جملهای که با سلام آغاز میشود و از ارکان نماز است و نمازگزار در آخرین رکعت نماز بیان میکند.۳. تحیت و درود.۴. [قدیمی] پاکی رهایی از عیب و آفت.۵. (نظامی) احترام مرد نظامی به حال...
-
به
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [پهلوی: pat] be ۱. برای بیان پیوستن، رسیدن، یا مماس شدن به کار میرود: به پرواز نرسیدم.۲. برای خطاب به کار میرود: به پدرم میگویم.۳. بهسوی: به خارج رفت.۴. بهبهایِ: به دو ریال هم نمیارزد.۵. سوگند به: به خدا، به پیغمبر.۶. نسبت به: به از...