کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وامانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وامانده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) vāmānde ۱. حیران و سرگردان.۲. متوقف.۳. خسته.۴. [عامیانه، مجاز] هنگام عصبانیت گفته میشود؛ لعنتی: پس چرا این وامانده روشن نمیشود؟.۵. [عامیانه، مجاز] بدبخت؛ فقیر.۶. (صفت) [قدیمی] عقبمانده؛ پسمانده
-
جستوجو در متن
-
ترکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ترِکَة] tara(e)ke ۱. هرچیز متروک؛ وامانده.۲. میراث.
-
پس مانده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) pasmānde ۱. عقبمانده؛ وامانده.۲. باقیمانده.۳. باقیماندۀ طعام؛ نیمخورده.
-
لنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lang ۱. انسان یا حیوانی که پایش آسیب دیده و نتواند درست راه برود.۲. پای آسیبدیده که بلنگد.۳. خسته و وامانده: ◻︎ پای ما لنگ است و منزل بس دراز / دست ما کوتاه و خرما بر نخیل (حافظ: ۱۰۱۹).۴. نیازمند به چیزی.〈 لنگ کردن: (مصدر متعدی) [عامیان...