کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واضح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واضح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] vāzeh هویدا؛ پیدا؛ ظاهر؛ آشکار؛ نمایان؛ پدیدار.
-
جستوجو در متن
-
صراحتا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: صَراحةً] se(a)rāhatan بهطور واضح و آشکار.
-
اوضح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: اَوضح] [قدیمی] 'o[w]zah واضحتر؛ آشکارتر؛ روشنتر.
-
بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] bayyen پیدا و آشکار؛ هویدا؛ واضح.
-
ایضاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'izāh واضح کردن؛ روشن ساختن؛ روشن کردن امری.
-
مبین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mobayyan ۱. بیانکردهشده.۲. آشکار؛ واضح.
-
متبین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motabayyen آشکار؛ روشن؛ واضح؛ ظاهر؛ هویدا.
-
متحتم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motahattem ۱. واجب؛ لازم.۲. واضح.
-
بائن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] bā'en ۱. آشکار؛ هویدا؛ واضح؛ ظاهر.۲. جداشونده.
-
مبین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mobin ۱. آشکارکننده.۲. [قدیمی] واضح؛ روشن.
-
منشرح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monšareh ۱. گشوده؛ باز.۲. واضح؛ هویدا.
-
صریحا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] sarihan ۱. بهطور واضح و آشکار.۲. رک و پوستکنده.
-
ابانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ابانة] ‹ابانه› [قدیمی] 'ebānat ۱. آشکار کردن؛ واضح ساختن؛ هویدا ساختن.۲. جدا کردن.۳. پیدا شدن؛ آشکار شدن.
-
بدیهی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بدیهَة) [عربی: بدیهیّ] badihi ۱. واضح؛ آشکار.۲. (فلسفه) ویژگی آنچه دانستن آن محتاج تفکر نباشد.