کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واره
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) vāre ۱. شبیه؛ نظیر (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سنگواره.۲. برای تبدیل صفت به اسم به کار میرود: گوشواره، دستواره، گاهواره، مشتواره.۳. (اسم) [قدیمی] بار؛ کرت؛ مرتبه؛ نوبت: ◻︎ گُل دگرره به گُلْسِتان آمد / وارۀ باغ و بوستان آمد (رودکی: ۴۹۷).
-
واژههای مشابه
-
چراغ واره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چراغوره، چراخواره› [قدیمی] čerāqvāre جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند؛ چراغبره؛ چراغ پرهیز؛ چراغبانه؛ قندیل؛ فانوس.
-
جستوجو در متن
-
چراغوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čerāqvare =چراغواره
-
گلستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گلستو› golestān جایی که درخت و بوتۀ گل بسیار باشد؛ گلزار؛ گلشن. Δ در شعر گاهی بهجهت ضرورت گُلسِتان میگویند: ◻︎ گل دگر ره به گلسِتان آمد / وارۀ باغ و بوستان آمد (رودکی۱: ۱۹).
-
دغا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] daqā ۱. مکار؛ دغل.۲. ویژگی سیم و زر قلب و ناسره.۳. (اسم) مکر؛ فریب: ◻︎ کس نداند مکرِِ او اِلا خدا / در خدا بگریز و وارَه زآن دغا (مولوی: ۸۶۶).