کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وادار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قبولاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [عربی. فارسی] ‹قبولانیدن› qabulāndan وادار به قبول کردن؛ کسی را به پذیرفتن امری یا چیزی وادار ساختن.
-
نویساندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نویسانیدن› nevisāndan وادار به نوشتن کردن؛ به نوشتن واداشتن.
-
گریاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) geryān کسی را به گریه انداختن؛ وادار به گریه کردن.
-
جهاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹جهانیدن› jahāndan به جستوخیز، پرش، یا حرکت وادار کردن.
-
پرهیزانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] parhizānidan کسی را وادار به پرهیز از کاری یا چیزی کردن؛ پرهیز دادن.
-
لنگاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹لنگانیدن› langāndan وادار به لنگیدن کردن؛ لنگانلنگان به حرکت درآوردن.
-
نشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نشانیدن، نشاختن، بنشاختن، نشاستن، نشانستن، شاندن› nešāndan ۱. کسی را به نشستن واداشتن؛ وادار به نشستن کردن.۲. جا دادن.۳. خاموش کردن آتش.
-
واداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) vādāštan ۱. وادار کردن؛ کسی را به کاری گماشتن؛ مجبور کردن.۲. تحریک کردن؛ برانگیختن.۳. تشویق و ترغیب کردن.۴. کشاندن؛ جذب کردن.۵. [قدیمی] مانع شدن؛ بازداشتن.
-
بازنشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] bāznešāndan ۱. نشاندن.۲. وادار به نشستن کردن.۳. فرونشاندن.۴. خاموش کردن فتنه یا آتش.
-
چراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹چرانیدن› čerāndan گردش دادن حیوانات علفخوار در علفزار برای چرا؛ به چرا واداشتن؛ وادار به چریدن کردن.
-
تطمیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tatmi' به طمع انداختن؛ آزمند ساختن؛ کسی را به طمع آوردن و به کاری وادار کردن.
-
شنوانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹شنواندن› šenavānidan ۱. مطلبی را به گوش کسی رساندن؛ به گوش رسانیدن.۲. وادار به شنیدن کردن.
-
تحریض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahriz برانگیختن؛ به شوق آوردن؛ بر سر میل و رغبت آوردن؛ وادار کردن.
-
تحریک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahrik ۱. برانگیختن؛ وادار کردن.۲. [قدیمی] حرکت دادن؛ جنباندن؛ به حرکت درآوردن.
-
اغرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اغراء] [قدیمی] 'eqrā ۱. برانگیختن؛ تحریک کردن.۲. وادار کردن.۳. دشمنی انداختن میان دو کس.۴. آزمند گردانیدن.