کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واحد نظامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دیویزیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: division] (نظامی) [منسوخ] diviziyon واحد نظامی برابر با لشکر.
-
جوخه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹جوخ› juxe ۱. (نظامی) کوچکترین واحد نظامی، شامل چهار نفر.۲. دسته؛ گروه.
-
یگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yegān ۱. (نظامی) بخشی از یک سازمان نظامی که دارای افراد و تجهیزات برنامهریزیشده و معین است؛ واحد.۲. (صفت) [قدیمی] یک عدد؛ یکی.۳. (قید) [قدیمی] یکیک؛ یکبهیک؛ یکییکی.
-
آتشبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ātašbār ۱. (نظامی) توپ.۲. (نظامی) یک واحد از قسمت توپخانه شامل چهار گروهان.۳. (صفت) هرچیز توٲم با درخششِ ناشی از عصبانیت: نگاه آتشبار.۴. (صفت) بسیارگرم.
-
تومان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] tu(o)mān ۱. دههزار.۲. (نظامی) [قدیمی] دههزار سرباز.۳. در دورۀ قاجاریه، واحد غیررسمی پول ایران، معادل ده ریال.
-
عراده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عرّادَة] (نظامی) 'arrāde ۱. واحد شمارش توپ.۲. [قدیمی] از آلات جنگی شبیه منجنیق که برای پرتاب کردن سنگ به کار میرفته.
-
فروند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] farvand ۱. (نظامی) واحد شمارش هواپیما، کشتی، هلیکوپتر، و مانند آن: سه فروند هواپیما.۲. سکان کشتی.۳. چوبی که پشت در قرار بدهند که در باز نشود؛ کلون.
-
باتری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: batterie] ‹باطری› bātri ۱. (برق) دستگاهی متشکل از چند پیل و دارای صفحههای مثبت و منفی که در محلول اسیدسولفوریک قرار دارد و برای تولید قوۀ برق در اتومبیل و بعضی ماشینهای دیگر به کار میرود.۲. (نظامی) [منسوخ] واحد شمارش توپخانه.