کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واجب القضا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
به واجب
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] ‹بهواجبی› [قدیمی] bevājeb ۱. بهطور واجب و لازم.۲. چنانکهباید: ◻︎ من ذات تو را بهواجبی کی دانم / دانندۀ ذات تو بهجز ذات تو نیست (منسوب به خیام: لغتنامه: واجب).
-
واجب الاتباع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] vājebol'ettebā' ویژگی آنچه یا آنکه پیرویش واجب باشد.
-
واجب الاذعان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] vājebol'ez'ān ویژگی آنچه اقرار و اذعان به آن واجب است.
-
واجب الاطاعه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: واجبالاطاعة] [قدیمی] vājebol'etā'e ویژگی آنچه یا آنکه اطاعت از او واجب است.
-
واجب الامتثال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] vājebol'emtesāl ویژگی آنچه بهجا آوردنش واجب است.
-
واجب التعظیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] vājebotta'zim ویژگی آنکه احترام و بزرگداشت او واجب است.
-
واجب العرض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] vājebol'arz ۱. ویژگی کسی که مطلبی دارد و واجب است به عرض برساند.۲. ویژگی مطلبی که باید به عرض برسد.
-
واجب القتل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] vājebolqatl ویژگی کسی که کشتنش واجب است.
-
واجب الوجود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (فلسفه) vājebolvojud ویژگی آنکه وجودش به ذات خودِ اوست و محتاج غیر نیست؛ خدای یگانه؛ بایابود؛ بایستهبود؛ واجب.