کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وابسته به عامل امین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
امین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: امناء] 'amin ۱. امانتدار.۲. کسی که مردم به او اعتماد کنند؛ طرف اعتماد.۳. درستکار.
-
چشم ودل پاک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] če(a)šmodelpāk عفیف؛ پاکدامن؛ امین؛ درستکار؛ کسی که به مال و ناموس دیگران خیانت نکند.
-
اتان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: éthane] (شیمی) 'etān گازی فرّار، بیرنگ، بیبو، و قابل اشتعال که به عنوان سوخت و نیز در بعضی از یخچالها به عنوان عامل سرمازا به کار میرود.
-
ایمن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: آمِن] 'imen ۱. در امان؛ بیخوف؛ آسودهخاطر: ◻︎ مشو ایمن که تنگدل گردی / چون ز دستت دلی به تنگ آید (سعدی: ۱۲۳).۲. [قدیمی] امین؛ مورد اعتماد.
-
راست کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rāstkār ۱. کسی که کاری را به راستی و درستی انجام میدهد؛ درستکار: ◻︎ خواهی که رستگار شوی راستکار باش / تا عیبجوی را نرسد بر تو مدخلی (سعدی۲: ۶۸۰).۲. امین.
-
امانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: امانة] 'amānat ۱. امین بودن.۲. [مقابلِ خیانت] راستی و درستکاری.۳. (اسم) [جمع: امانات] مالی یا چیزی که به کسی میسپارند تا از آن نگهداری کند؛ ودیعه.۴. دادن چیزی به کسی برای اینکه از آن نگهداری کند.
-
آزاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āzāt، مقابلِ بنده] 'āzād ۱. رها؛ یله؛ رسته.۲. بدون دلبستگی به دنیا و تعلقات آن؛ وارسته: ◻︎ عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه / پای آزادان نبندند ار به جایی رفت رفت (حافظ: ۱۸۲).۳. بیقیدوبند.۴. آنکه آزادی دارد.۵. آنکه یا آنچه وا...
-
کنتاکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: contact] kontākt ۱. [عامیانه، مجاز] برخورد؛ کشمکش.۲. (برق) عامل هدایت جریان در دوشاخه، کلید، سرپیچ، و مانند آن.۳. اتصالی.۴. (عکاسی) چاپ تصویر به روش تماس مستقیم فیلم با کاغذ حساس یا فیلم خام.۵. (عکاسی) تصویری که به این طریق تهیه ...
-
عنصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عناصر] 'onsor ۱. (شیمی) جسمی که قابل تجزیه و تقسیم به مواد دیگر نباشد، مانند آهن و طلا؛ جسم بسیط.۲. [مجاز] فرد؛ آدم.۳. آنچه در به وجود آمدن چیزی تٲثیر داشته باشد؛ عامل.۴. [قدیمی] هریک از چهار عنصر اربعه؛ آخشیج.۵. [قدیمی، مجاز] ا...
-
بابک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pāpak، مصغرِ باب] [قدیمی] bābak ۱. عنوان احترامآمیز و مهربانانۀ فرزند به پدر؛ پدرجان: ◻︎ یکبار طبع آدمیان گیر و مردمان / گر آدم است بابت و فرزند بابکی (اسدی: لغتنامه: بابک).۲. (صفت) پرورشدهنده؛ تربیتکننده.۳. (صفت) امین؛ استوار؛ درس...
-
قهرمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب، مٲخوذ از پهلوی: kuhrumān، جمع: قهارمَة] qahra(e)mān ۱. کسی که در ورزش، مبارزه، یا جنگ، موفقیت به دست آورده است.۲. (ورزش) تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است.۳. پهلوان.۴. (اسم) شخصیت اصلی داستان.۵. [قدیمی] وکیل؛ امین...
-
کمون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] komun ۱. پنهان شدن؛ پوشیده شدن؛ مخفی شدن.۲. در نهان بودن.۳. (اسم) (پزشکی) دورۀ نهفتگی بیماری؛ فاصلۀ بین ورود عامل بیماریزا به بدن و نمایان شدن نخستین علائم بیماری.
-
باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bāz ۱. [مقابلِ بسته] ویژگی پنجره، در، روزنه، و مانندِ آن که امکان ورود و خروج از آن وجود داشته باشد؛ گشوده.۲. بدون پوشش: زخم باز.۳. [مجاز] در حال کار و فعالیت: مغازهها باز بود.۴. گسترده؛ بدون مانع: دشتهای باز.۵. با فاصلۀ زیاد از هم: دستهای ب...