کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وابسته به شهر اتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مهاجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mohājer کسی که از شهر یا وطن خود به شهر یا کشور دیگر برود و در آنجا سکنی گزیند؛ هجرتکننده.
-
کوچیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [ترکی. فارسی] kučidan روانه شدن جماعتی از مردم از یک شهر یا ناحیه به شهر و ناحیۀ دیگر به قصد اقامت دایم در آنجا؛ کوچ کردن.
-
مسافرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مسافَرة] mosāferat از شهری به شهر دیگر رفتن؛ سفر کردن.
-
مغلغل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqalqal مکتوب و رسالهای که از شهری به شهر دیگر فرستاده شود.
-
بنه کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bonekan حرکت دستهجمعی یک خانواده با تمام اموال و دارایی از جایی به جایی یا از شهری به شهر دیگر.
-
اشنو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ošno(u) نام تجاری نوعی سیگار که به نام شهر اشنو یا اشنویه (از شهرهای آذربایجانغربی) نامیده شده.
-
بسند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] basand = بسنده: ◻︎ تو را شهر توران بسند است خود / بهخیره همیدست یازی به بد (فردوسی۱: ۲۳۳).
-
چاچی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چاچ، نام قدیم شهر تاشکند) ‹شاشی› [قدیمی] čāči ۱. از مردم چاچ.۲. تهیهشده در چاچ: کمان چاچی.
-
خاک روبه کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [منسوخ] xākrubekeš کسی که خاکروبه و آشغال را جمع میکرد و به خارج شهر میبُرد؛ خاکروبهای.
-
جوبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jo[w]be ۱. میدان.۲. جایی از شهر که آنچه خواربار از خارج میآورند در آنجا به فروش میرسد.
-
پست خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی. فارسی] postxāne ادارهای که نامههای مردم را از نقطهای به نقطۀ شهر دیگر میرساند؛ ادارۀ پُست.
-
حضری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به حضر) [عربی. فارسی، مقابلِ سفری] [قدیمی] hazari کسی که در شهر زندگی میکند؛ شهرنشین.
-
نایب الحکومه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: نائبالحکومَة] [منسوخ] nā'ebolhokume کسی که به نیابت از طرف حاکم، امور یک شهر را اداره کند؛ بخشدار.
-
تاکسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: taxi] tāksi اتومبیل کرایهای که در داخل شهر کار میکند و مردم را از محلی به محل دیگر میبرد.
-
تونی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به تون، نام قدیم شهر فردوس، در خراسان) [قدیمی] tuni از مردم تون.