کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیچ گونه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیچ گونه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) hičgune کلمۀ نفی؛ هیچنوع؛ هیچشکل.
-
واژههای مشابه
-
هیچ کاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عامیانه] hičkāre بیکاره؛ کسی که کاری از او برنیاید و به درد کاری نخورد.
-
هیچ کس
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) hičkas ۱. کلمۀ نفی که در نبودن کسی در جایی استعمال میشود: در این جا کیست؟ هیچکس.۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] ناکس؛ فرومایه: ◻︎ مکن نماز بر آن هیچکس که هیچ نکرد / که عمر در سر تحصیل مال کرد و نخورد (سعدی: ۱۶۹).
-
هیچ گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹هیچگه› hičgāh ۱. هیچوقت.۲. هرگز.
-
هیچ ندان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] hičnadān آنکه هیچچیز نداند؛ بسیارنادان.
-
جستوجو در متن
-
گونه گون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گونهگونه› gunegun = گوناگون
-
گونه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gōnak] gune ۱. (زیستشناسی) هریک از برجستگیهای گوشتی دوطرف صورت.۲. نوع.۳. طرز.۴. رنگ: ◻︎ هزار گونه گل از شاخ چهره بنموده / چو لعبتان گلاندام نازک از پا چنگ (شمس فخری: مجمعالفرس: گونه).۵. شکل.
-
وا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ابا، با› [قدیمی] vā آش: شوروا، سکوا: ◻︎ ز ده گونه ریچال و ده گونه وا / گلوبندگی هر یکی را سزا (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۷).
-
ابله گونه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'ablahgune ابلهمانند؛ سادهلوح.
-
لحیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لحیَة] lehye مویهای گونه و چانۀ مرد؛ ریش.
-
گونه سازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] gunesāzi چهرهسازی؛ چهرهپردازی؛ نقش کردن صورت.
-
غافل گونه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qāfelgune غافلوار؛ مانند غافلان.
-
سنخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَسناخ و سُنُوخ] senx گونه؛ نوع.