کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیچیک از این دو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پالئوژن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: paléogène] (زمینشناسی) pāle'ožen دو دورۀ ائوسن و الیگوسن از دوران سوم زمینشناسی که اغلب کوهها در این دوره بهوجود آمده، و اجسام فسیلشدۀ جانوران بزرگ از این دوره باقی مانده است.
-
قوچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) quč گوسفند شاخدار جنگی: ◻︎ چه خواهند از جان هم این دو قوچ / که جنگیده با هم سرِ هیچوپوچ (ایرجمیرزا: ۱۵۸).
-
قش ودش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qašodaš, qošodoš ۱. کّروفّر.۲. قیلوقال: ◻︎ این قشودش هست جبر و اختیار / از ورای این دو آمد جذب یار (مولوی: ۷۶۱).
-
ذومعنیین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ذومعنَیَین] ‹ذوالمعنیین› (ادبی) [قدیمی] zuma'niyeyn در بدیع، شعری که دو معنی یا بیشتر از آن استنباط میشود، مانند این شعر: آن سیل که دوش تا کمر بود / امشب بگذشت خواهد از دوش (سعدی۲: ۴۷۴). از دوش دوم دو معنی استنباط میشود یکی معنی دی...
-
ارکیده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: orchidée] (زیستشناسی) 'orkide ۱. نوعی گل سرخ و صورتی که یک گلبرگ آن از دو گلبرگ دیگرش بزرگتر است.۲. گیاه علفی و زینتی این گل از خانوادۀ ثعلب.
-
احدی الحسنیین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: احدیالحسنیین] [قدیمی] 'ehdalhosnayeyn یکی از دو نیکی؛ یکی از دو نیکویی؛ یکی از دو امر نیک.
-
تشطیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] taštir ۱. (ادبی) در بدیع، نوعی تسمیط که در آن، هریک از مصراعهای بیت دو قسمت شده و در هر قسمت قافیهای آورده میشود، مانندِ این شعر: مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم / تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی (سعدی۲: ۵۹۷).۲. (اس...
-
زناشوهری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] zanāšo[w]hari ۱. زنوشوهری؛ زناشویی.۲. زنوشوهر شدن: ◻︎ این دو نوا کز پی رامشگریست / خطبهای از بهر زناشوهریست (نظامی۱: ۴۲).
-
دوسره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) ‹دوسر› dosare ۱. آنچه دو سر داشته باشد.۲. (قید) [مجاز] از دو طرف یا از دو جانب.۳. [مجاز] برای دو مسیر رفتن و برگشتن: بلیت دوسرۀ هواپیما.
-
توارد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavārod ١. (ادبی) سرودن اشعاری که از حیث لفظ و معنی مانند هم باشد بهوسیلۀ دو شاعر بیخبر از یکدیگر، بهطوریکه گمان برود یکی از آن دو تن این شعر را از دیگری نقل کرده است؛ موارده.٢. [قدیمی] پیاپی وارد شدن.٣. [قدیمی] در یک وقت وارد ...
-
لاحق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] lāheq ۱. ویژگی چیزی یا کسی که بعد از چیز یا کس دیگر بیاید و به آن بپیوندد.۲. (ادبی) در بدیع، نوعی جناس که دو کلمه تنها در حرف اول اختلاف داشته باشند و این دو حرف متفاوت، قریبالمخرج نباشند، مانند رام و کام.
-
ذوالوجهین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ذوالوجهَین (= دارای دو معنی)] (ادبی) zolvajheyn در بدیع، آن است که شاعر یا نویسنده در نظم و نثر خود کلماتی به کار ببرد که دو معنی متضاد از آن استنباط شود یعنی هم مدح باشد هم ذم؛ محتملالضدین، مانند این شعر: روسپی را محتسب داند زدن / شادب...
-
تفاعل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafā'ol ۱. در صرف عربی، از ابواب ثلاثی مزیدٌفیه که مصدرهای این باب بیشتر بر اشتراک و همکاری، تفاهم و تعاون، یا اظهار امری برخلاف واقع دلالت دارد، مانندِ تجاهل، تمارض.۲. [قدیمی] تٲثیر متبادل بین دو جسم یا دو ماده.
-
دو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: do] (ریاضی) do عدد اصلی بعد از یک.
-
زند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) zand هریک از دو استخوان ساعد.〈 زند اعلی: (زیستشناسی) یکی از دو استخوان ساعد که بلندتر است.〈 زند اسفل: (زیستشناسی) یکی از دو استخوان ساعد که کوتاهتر است.