کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ایچ، هیش› hič ۱. ناچیز؛ اندک.۲. بیهوده.۳. [قدیمی] معدوم.۴. [قدیمی] هر.
-
واژههای مشابه
-
هیچ کاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عامیانه] hičkāre بیکاره؛ کسی که کاری از او برنیاید و به درد کاری نخورد.
-
هیچ کس
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) hičkas ۱. کلمۀ نفی که در نبودن کسی در جایی استعمال میشود: در این جا کیست؟ هیچکس.۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] ناکس؛ فرومایه: ◻︎ مکن نماز بر آن هیچکس که هیچ نکرد / که عمر در سر تحصیل مال کرد و نخورد (سعدی: ۱۶۹).
-
هیچ گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹هیچگه› hičgāh ۱. هیچوقت.۲. هرگز.
-
هیچ گونه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) hičgune کلمۀ نفی؛ هیچنوع؛ هیچشکل.
-
هیچ ندان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] hičnadān آنکه هیچچیز نداند؛ بسیارنادان.
-
جستوجو در متن
-
آ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حرف) 'ā نخستین حرف الفبای فارسی؛ الف ممدود؛ آی با کلاه. Δ در حساب ابجد: «۱».
-
آ
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آمدن) ‹آی› 'ā ۱. = آمدن۲. آینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خودآی.
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āp] ‹آو، او› 'āb ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی H۲O که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتیگراد جوش میآید و در صفر درجۀ سانتیگراد من...
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سریانی] 'āb ۱. ماه یازدهم سال سُریانی یا رومی مطابق مردادماه.۲. ماه یازدهم از سال ملی یهود.۳. ماه هشتم در تقویم شمسی کشورهای عربی که بعد از تموز و پیش از ایلول و مطابق ماه اوت فرنگی است.
-
آب آشنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آشناب› [قدیمی] 'āb[']āš[e]nā کسی که شناوری بداند؛ آشنا به آب؛ شناگر: ◻︎ کسی کاندر آب است و آبآشناست / از آب ار چو آتش نترسد رواست (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۸).
-
آب آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹آبآهنج› [قدیمی] 'āb[']āhang انسان یا حیوانی که از چاه آب بکشد؛ کشندۀ آب: ◻︎ کرده شیران حضرت تو مرا / سرزده، همچو گاو آبآهنگ (سنائی۲: ۱۹۳).
-
آبا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: آباء] 'ābā ۱. [جمعِ اَب] = اب۲. اجداد.〈 آباء سبعه: [قدیمی]۱. هفتپدر؛ هفتپدران.۲. [مجاز] هفتستاره؛ هفتسیاره.〈 آباء علوی: [قدیمی]۱. پدران آسمانی.۲. [مجاز] هفتسیاره؛ هفتفلک؛ هفتسپهر.