کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] hayyen ۱. آسان.۲. ضعیف و خوار.
-
هین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) hin ۱. صدایی برای به حرکت درآوردن مَرکب.۲. (شبهجمله) [قدیمی] در مقام تٲکید و تعجیل گفته میشود؛ هان؛ آگاه باش: ◻︎ هین رها کن بدگمانی و ضلال / سرقدم کن چونکه فرمودت تعال (مولوی: ۷۴۰).
-
هین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hin سیل؛ سیلاب: ◻︎ از کوهسار دوش بهرنگ می / هین آمد ای نگار میآور هین (دقیقی: ۱۰۴).
-
واژههای همآوا
-
حین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hayn ۱. هلاک؛ مرگ.۲. بلا؛ محنت.
-
حین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حین hin] heyn, hin ۱. وقت؛ مدت؛ هنگام.۲. [قدیمی] روزگار.
-
جستوجو در متن
-
سغراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹سقراق› [قدیمی] saqrāq ۱. کوزۀ لولهدار سفالی یا چینی.۲. کوزۀ شراب: ◻︎ ای ساقی شور و شر، هین عیش بگیر از سر / پر کن ز می احمر سغراق و شرابی را (مولوی: ۱۰۲).