کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) hiz ۱. چشمچران.۲. [قدیمی] مخنث؛ بدکار؛ پشتپایی.۳. [عامیانه] بیشرم: ◻︎ گفتم همی چه گویی ای هیز گلخنی / گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی (عسجدی: لغتنامه: هیز).
-
واژههای همآوا
-
حیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hayyez جا؛ مکان؛ محل.
-
حیض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (زیستشناسی) heyz = قاعدگی
-
جستوجو در متن
-
پشت پایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] poštepāy(')i پسر بدکار؛ هیز؛ مخنث.
-
سابوره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبوره› [قدیمی] sābure هیز؛ مخنث؛ پشتپایی.
-
سبوره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سابوره› [قدیمی] sabure هیز؛ مخنث؛ پشتپایی.
-
مخنث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] moxannas ۱. مردی که حالات و اطوار زنان را از خود بروز بدهد؛ زنمانند.۲. [مجاز] مرد بدکار؛ پشتپایی؛ هیز.۳. آنکه نه مرد است و نه زن؛ خنثی؛ امرد؛ بیریش.
-
بغا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] baqā ۱. مخنث؛ هیز: ◻︎ دربان تو ای خواجه مرا دوش بغا گفت / تنها نه مرا گفت، مرا گفت و تو را گفت ـ گفتا شعرا جمله بغا باشند، آنگه / بیتی دو سه برخواند که این خواجهٴ ما گفت (قطرانتبریزی: مجمعالفرس: بغا).۲. روسپی.