کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیئت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیئت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: هَیئة، جمع: هَیئات] ha(e)y'at ۱. کیفیت، شکل، و صورت چیزی؛ حال؛ شکل؛ صورت.۲. عده و دستهای از مردم.۳. (نجوم) علمی که دربارۀ ستارگان بحث میکند؛ ستارهشناسی.〈 هیئت دیپلماتیک: تمام سفیران و اعضای سفارتخانهها در پایتخت یک کشور؛ کو...
-
جستوجو در متن
-
کابینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cabinet] (سیاسی) kābine هیئت دولت؛ هیئت وزیران.
-
هیئات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ هَیئة] [قدیمی] haya'āt = هیئت
-
شریفه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: شریفَة، مؤنثِ شریف] [قدیمی] šarife = شریف: ◻︎ از هیئت شریفهٴ نسوانِِ دی که باد / بر هیئت آفرین و بر این هیئتآفرین (ایرجمیرزا: ۱۹۸).
-
بدوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بَدْو) [عربی: بدویّ] badvi ابتدایی: هیئت بدوی.
-
بذاذت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بذاذة] [قدیمی] bazāzat بدحال شدن؛ ژولیدههیئت شدن.
-
ستاره شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (نجوم) setārešenāsi شناختن ستارگان؛ اخترشناسی؛ علم هیئت.
-
دیوزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] divzi آنکه به هیئت دیو یا به شکل دیو یا در لباس دیو باشد.
-
شاکله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شاکلَة، جمع: شَواکل] [قدیمی] šākele ۱. شکل؛ هیئت؛ صورت.۲. سرشت؛ ذات.
-
تصویب نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (سیاسی) tasvibnāme مقرراتی که هیئت وزیران تصویب کنند و برای اجرا به ادارات دولتی ابلاغ شود؛ مصوبه.
-
زی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زیّ] [قدیمی] zi[yy] ۱. هیئت؛ شکل.۲. شکل لباس؛ طرز پوشاک.
-
شاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شارَة] [قدیمی] šāre ۱. حسن و جمال.۲. هیئت.۳. لباس.۴. زینت.
-
سیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سیماء] simā ۱. روی؛ چهره؛ صورت.۲. [قدیمی] ناصیه؛ پیشانی.۳. [قدیمی] علامت؛ هیئت.
-
میسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: mission] misyon هیئتی مُرکب از چند نماینده که به منظور انجام کاری به جای دیگری فرستاده میشوند؛ هیئت اعزامی.