کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هِلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَهِلَّة] (نجوم) helāl ماه از شب اول ماه قمری تا سه شب که در آسمان به شکل کمان دیده میشود؛ ماه نو.〈 هلالاحمر: مؤسسهای خیریه در کشورهای اسلامی، با تٲسیسات امدادی و درمانی که به آسیبدیدگان و زخمیشدگان جنگ و دیگر نیازمندان ...
-
واژههای همآوا
-
حلال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ حرام] (فقه) halāl آنچه که خوردن، نوشیدن، یا انجام دادن آن بهحکم شرع روا باشد؛ روا؛ جایز؛ مباح.
-
حلال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] hallāl ۱. گشاینده؛ حلکنندۀ مشکلات.۲. (شیمی) مادهای که مادۀ دیگر را در خود حل میکند، مانند آب و الکل.
-
حلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] helāl ۱. [جمعِ حُلَّة] = حُلّه۲. [جمعِ حِلَّة] = حِلّه
-
هلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَهِلَّة] (نجوم) helāl ماه از شب اول ماه قمری تا سه شب که در آسمان به شکل کمان دیده میشود؛ ماه نو.〈 هلالاحمر: مؤسسهای خیریه در کشورهای اسلامی، با تٲسیسات امدادی و درمانی که به آسیبدیدگان و زخمیشدگان جنگ و دیگر نیازمندان ...
-
جستوجو در متن
-
اهله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اهلَّة، جمعِ هِلال] (نجوم) 'ahelle = هلال
-
زبرقان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zebreqān هلال ماه.
-
مهلل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mohallal خمیده؛ منحنی مانند هلال؛ هلالیشکل.
-
استهلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estehlāl نگاه کردن به آسمان جهت دیدن هلال در شب اول ماه.
-
شهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشهُر] [قدیمی] šahr ۱. هلال.۲. قمر؛ ماه.۳. یک ماه قمری.
-
ماهچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] māhče شیئی به شکل هلال از جنس طلا یا نقره که بر سر علم، گنبد، یا قبه نصب میکردند.
-
ماه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: māh] ‹ماج، مانگ› māh ۱. (نجوم) از کرات آسمانی که در هر ۲۹ روز و ۱۲ ساعت و۴۴ دقیقه یک بار به دور زمین میگردد و از خورشید کسب نور میکند؛ قمر.۲. واحد اندازهگیری زمان برابر با یکدوازدهم سال.۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] زیبا.۴. در گاهشماری ...
-
سلخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] salx ۱. روز آخر ماه قمری که در شام آن هلال در آسمان دیده شود؛ آخر ماه قمری.۲. (اسم مصدر) کندن پوست گوسفند یا حیوان دیگر؛ پوست کندن.۳. (ادبی) یکی از انواع سرقات ادبی که شاعر لفظ و معنی را از دیگری گرفته و با برهم زدن ترکیب عبارت ...