کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هُرْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: har] har همه؛ روی هم.
-
هر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [عامیانه] her لفظی که هنگام راندن کسی یا حیوانی میگویند.
-
هر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [عامیانه] hor صدای از جا کنده شدن و فروریختن چیزی.
-
هر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: هِرّ] her[r] راندن و خواندن گوسفندان.〈 هر را از بر ندانستن: [عامیانه، مجاز]۱. نیکویی را از بدی تمیز ندادن.۲. چیزی ندانستن؛ چیزی نفهمیدن.
-
هر آن
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] har'ān هروقت؛ هرلحظه؛ هردم.
-
هر آنچش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، ضمیر) har[']ānčeš هرآنچه او را؛ هرآن چیز که او را: ◻︎ بفرمود تا پهلوان سپاه / بخواهد هرآنچش بباید ز شاه (فردوسی: ۷/۵۰۴).
-
واژههای همآوا
-
حر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حرّ، مقابلِ بَرد] [قدیمی] har[r] گرما؛ گرمی.
-
حر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حرّ، جمع: اَحرار] hor[r] ۱. آزاد؛ آزاده؛ آزادمرد.۲. [قدیمی] کریم؛ جوانمرد.۳. [قدیمی] برگزیده.
-
هر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: har] har همه؛ روی هم.
-
هر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [عامیانه] her لفظی که هنگام راندن کسی یا حیوانی میگویند.
-
هر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [عامیانه] hor صدای از جا کنده شدن و فروریختن چیزی.
-
هر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: هِرّ] her[r] راندن و خواندن گوسفندان.〈 هر را از بر ندانستن: [عامیانه، مجاز]۱. نیکویی را از بدی تمیز ندادن.۲. چیزی ندانستن؛ چیزی نفهمیدن.
-
جستوجو در متن
-
آ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حرف) 'ā نخستین حرف الفبای فارسی؛ الف ممدود؛ آی با کلاه. Δ در حساب ابجد: «۱».