کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هَزْلِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هزل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ جد] hazl ۱. مزاح؛ شوخی؛ سخن غیر جدی.۲. سخن بیهوده.۳. (ادبی) سخن منظوم یا منثور که محتوی مضامین غیراخلاقی و غیراجتماعی است.
-
هزل آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] hazl[']āmiz آمیخته به هزل؛ توٲم با شوخی و خوشطبعی.
-
واژههای همآوا
-
هزل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ جد] hazl ۱. مزاح؛ شوخی؛ سخن غیر جدی.۲. سخن بیهوده.۳. (ادبی) سخن منظوم یا منثور که محتوی مضامین غیراخلاقی و غیراجتماعی است.
-
جستوجو در متن
-
مازح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] māzeh مزاحکننده؛ هزلگو.
-
جد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جدّ] jed[d] ۱. کوشش کردن.۲. کوشیدن؛ کوشش.۳. [مجاز] اصرار.۳. (اسم) [مقابلِ هزل] سخن مبتنی بر راستی و حقیقت که در آن شوخی و هزل وجود نداشته باشد: ◻︎ به مزاحت نگفتم این گفتار / هزل بگذار و جد از او بردار (سعدی: ۱۰۶).
-
مزاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] me(a)zāh هزل؛ شوخی؛ خوشطبعی؛ مسخرگی.
-
مهازله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مهازَلَة] ‹مهازلت› [قدیمی] mohāzele ۱. با هم شوخی کردن و هزل گفتن.۲. بیهودگی و بازی.
-
هازل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] hazel ۱. هزلگوینده؛ لطیفهگو.۲. بیهودهگو.
-
گنگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] gangal شوخی؛ مسخرگی؛ هزل؛ مزاح: ◻︎ کو قدوم و کرّوفرّ مشتری / کو مزاح گنگلیّ سرسری (مولوی: ۸۸۰).
-
چک چک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چکاچک› [قدیمی] čokčok =چُکاچُک: ◻︎ چکچکی اوفتاده در مسجد / نز پی هزل و ضحکه کز پی جدّ (سنائی: ۱۸۶).
-
زکند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زکنج› [قدیمی] zokand کاسۀ سفالی: ◻︎ مدح تو را به هزل نبردم به سر از آنک / نوشیدن رحیق نیاید خوش از زکند (سوزنی: مجمعالفرس: زکند).
-
تماخره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] tamāxare ۱. سخنی که به شوخی گفته شود؛ مزاح.۲. خوشطبعی.۳. تمسخر؛ هزل: ◻︎ گر تو تماخره کنی اندر چنین سفر / بر خویشتن کنی تو نه بر من تماخره (ناصرخسرو: ۴۲۹).
-
جدی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جد) [عربی. فارسی] jeddi ۱. [مقابلِ شوخی] ویژگی سخن مبتنی بر راستی و حقیقت که در آن شوخی و هزل وجود نداشته باشد.۲. ویژگی کسی که در رفتار خود خشک و بدون ملایمت است.۳. کوشا؛ کوشنده؛ پشتکاردار.۴. متین؛ باوقار.۵. [مجاز] حقیقی.۶. [مجاز...