کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هوا دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سربه هوا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [عامیانه، مجاز] sarbehavā ۱. بازیگوش.۲. آنکه در پی هواوهوس خود باشد.
-
جستوجو در متن
-
دود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dut] dud ۱. جسم تیرهرنگ شبیه بخار یا ابر که هنگام سوختن چیزی از آن جدا میشود و به هوا میرود.۲. [قدیمی، مجاز] ناله.〈 دود دادن: (مصدر متعدی) چیزی را نزدیک دود یا میان دود قرار دادن برای خشکانیدن آن.〈 دود زدن: (مصدر لازم) [عام...
-
کانال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: canal] kānāl ۱. مجرای مصنوعی عبور آب برای حمل و نقل؛ ترعه: کانال پاناما.۲. مجرای عبور آب برای آبیاری، انتقال فاضلاب، و مانند آنها.۳. مجرایی از جنس ورق آهن گالوانیزه برای هدایت هوا: کانال کولر.۴. مسیری که برای عبور دادن کابلهای برق ی...
-
پاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: pās] [قدیمی] pās ۱. نگهبانی؛ نگهداری؛ مواظبت.۲. حرمت: ◻︎ بدان را نوازش کن ای نیکمرد / که سگ پاس دارد چو نان تو خورد (سعدی۱: ۸۸).۳. (اسم) پاره؛ جزء.۴. (اسم) قسمتی از شب یا روز: ◻︎ چو یک پاس از تیرهشب درگذشت / تو گفتی که روی هوا ت...
-
دم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dam ۱. نفَس.۲. (بن مضارعِ دمیدن) = دمیدن۳. هوا.۴. (زیستشناسی) هوایی که در حال تنفس از بینی و دهان به ریه داخل میشود.۵. بخار.۶. هوای خفه؛ هوای سنگین که قابل تنفس نباشد: این مستراح دم دارد.۷. آه.۸. بانگ و آواز.۹. [مجاز] لحظه؛ هنگام؛ وقت.۱۰. لب ...
-
ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sāz ۱. (موسیقی) هریک از آلات موسیقی که برای نواختن نغمههای موسیقی به کار میرود.۲. (موسیقی) آهنگ.۳. (بن مضارعِ سازیدن و ساختن) = ساختن۴. [قدیمی] آلت؛ وسیله؛ ابزار؛ اسبابوادوات.۵. [قدیمی] اسلحه، خواربار، و سایر لوازم مورد استفاده در جنگ؛ آلت ...
-
پی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pād] pey ۱. بخش زیرین بنا، بهویژه زیر دیوارها و ستونها که خاک آن را برداشته و بهجای آن مصالح بادوامتر ریختهاند؛ فونداسیون.۲. پای؛ پا.۳. [قدیمی] رد پا.۴. [قدیمی] نشان؛ اثر.۵. [قدیمی] بنیان؛ شالوده؛ پایه.〈 پیِ: (حرف اضافه) [مجاز...
-
باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāt] bād ۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آماس، و برآمدگی در بدن یا چیز دیگر.۳. [مجاز] غرور؛ نخوت؛ خودبینی.&la...
-
چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čarx ۱. وسیلهای مدور با حرکت دورانی که دور محور خود میچرخد: چرخ درشکه، چرخ گاری، چرخ اتومبیل.۲. هر نوع وسیلۀ مکانیکی دستی یا موتوری دارای حرکت چرخشی: چرخ خیاطی، چرخ پنبهریسی، چرخ نخریسی.۳. هر نوع وسیلۀ کوچک چرخدار جهت حمل بار.۴. [عامیانه] ...