کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هوایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بازدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bāzdam هوایی که از ریه خارج میشود؛ زفیر.
-
رزم ناو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) razmnāv کشتی جنگی تندرو که دارای توپخانه و وسایل ضد حملههای هوایی است.
-
هلی کوپتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: hélicoptère] heliku(o)pter وسیلۀ نقلیۀ هوایی کوچک که هنگام بالا رفتن و فرود آمدن میتواند عمودی حرکت کند.
-
هواپیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] havāpeymā وسیلۀ نقلیۀ هوایی که دارای دُم، بدنه، و دو بال میباشد؛ طیاره.
-
اسکادران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: escadron] (نظامی) 'eskādrān ۱. در نیروی هوایی، واحدی شامل سه تا شش فروند هواپیما.۲. واحدی در نیروی دریایی؛ ناوگروه.
-
جو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جوّ] jav[v] ۱. هوایی که گرداگرد زمین را فراگرفته است؛ اتمسفر.۲. [مجاز] اوضاع و احوال حاکم بر یک محیط؛ حالوهوا.
-
زیپلین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zeppelin ‹زپلن› ziplin نوعی ناو هوایی که به نام مخترع آن زیپلین مهندس آلمانی معروف شده؛ دیریژابل. Δ وی در سال ۱۹۰۰ میلادی نخستین بالون از نوع دیریژابل را ساخت.
-
خولنجان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خالولنجان، خاولنجان، خالنجان› (زیستشناسی) xulanjān گیاهی از خانوادۀ زنجبیل، با ریشۀ ضخیم، سرخ، و تندمزه، ساقههای هوایی فراوان، و گلهای خوشهای که در طب و داروسازی به کار میرود.
-
ستاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مخففِ ایستاد، از ایستادن یا ستادن (برپا بودن)] setād مرکز ساماندهی به امری.〈 ستاد ارتش: (نظامی) مرکز فرماندهی در ارتش که طرحها و نقشههای جنگی را بررسی و مطالعه میکند و شامل نیروهای زمینی و هوایی و دریایی است؛ ارکان حرب.
-
سانتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: centre] (ورزش) sāntr ۱. در فوتبال، ارسال هوایی توپ از کنارهها به سمت دروازۀ حریف.۲. در بسکتبال، بازیکنی که اغلب پرتابها و پرشها بر عهدۀ اوست و معمولاً جلوتر از دیگر بازیکنان خودی قرار میگیرد.
-
نفس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَنفاس] nafas ۱. (زیستشناسی) هوایی که در حال تنفس از بینی و دهان به ریه داخل و از آن خارج میشود؛ دم.۲. عمل تنفس.۳. زمان کوتاه.〈 نفس عمیق: نفسی که هوا را به اعماق ریه برساند.〈 نفس کشیدن: (مصدر لازم) تنفس کردن؛ دم زدن.
-
آسمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āsmān] 'ās[e]mān ۱. (نجوم) فضای بیپایان و نیلگون که بالای سر ما دیده میشود. رنگ آبی آن، رنگ هوایی است که کرۀ زمین را احاطه کرده است.۲. (نجوم) فضایی که ستارگان و کهکشانها در آن قرار دارند.۳. سقف بنا.۴. نیروهایی ماوراءالطبیعه که بر...
-
مثلثه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مثلّثَة] [قدیمی] mosallase ۱. (ادبی) ویژگی حرفی که دارای سه نقطه است: پ.۲. ویژگی هرسه برجی که بر طبیعتی واحد دلالت کنند.۳. (ادبی) = مثلث〈 مثلثهٴ آبی (مایی): (نجوم) [قدیمی] سه برج حوت و سرطان و عقرب.〈 مثلثهٴ آتشی (ناری): (نجوم) ...
-
دم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dam ۱. نفَس.۲. (بن مضارعِ دمیدن) = دمیدن۳. هوا.۴. (زیستشناسی) هوایی که در حال تنفس از بینی و دهان به ریه داخل میشود.۵. بخار.۶. هوای خفه؛ هوای سنگین که قابل تنفس نباشد: این مستراح دم دارد.۷. آه.۸. بانگ و آواز.۹. [مجاز] لحظه؛ هنگام؛ وقت.۱۰. لب ...