کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هنگامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هنگامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انگامه› ha(e)ngāme ۱. جمعیت مردم؛ معرکه.۲. فریاد و غوغا؛ هیاهو.۳. وقت؛ زمان.〈 هنگامه کردن: (مصدر لازم) غوغا کردن؛ فتنه و آشوب برپا کردن.
-
واژههای مشابه
-
هنگامه جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ha(e)ngāmeju ۱. جنگجو.۲. ماجراجو. * هنگامهطلب.
-
هنگامه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ha(e)ngāmegir کسی که معرکه برپا کند؛ معرکهگیر.
-
جستوجو در متن
-
انگامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'angāme = هنگامه
-
ازدحام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ezdehām هم فشار آوردن جمعیت و هنگامه برپا کردن.
-
موشک دوانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] mušakdavāni هنگامهسازی؛ فتنهانگیزی: ( به تاراج برگ درختان ز هرسو / کند موذی باد موشکدوانی (وحشی: ۲۱۸).
-
بردابرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، شبه جمله) ‹بردبرد› [قدیمی] bardābard ۱. هنگام عبور بزرگان از معابر توسط خادمان با صدای بلند گفته میشد؛ دورباشکورباش.۲. [مجاز] آوازۀ عظمت.۳. [مجاز] آشوب؛ غوغا؛ هنگامه.
-
گیر
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گرفتن) gir ۱. = گرفتن۲. گیرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبگیر، آفتابگیر، گریبانگیر.〈 گیرودار: [مجاز]۱. آشوب؛ هنگامه.۲. مشغله؛ گرفتاری.
-
چارسو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čārsu = چهارسو: ◻︎ در این چارسو هیچ هنگامه نیست / که کیسهبُر مرد خودکامه نیست (نظامی۵: ۷۸۲)، ◻︎ نباشد سپاه تو هم پایدار / چو برخیزد از چارسو کارزار (فردوسی: ۸/۳۵۸).
-
بشکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) ‹بشک› beškan فشار دادن همراه با حرکت سریع انگشتان دست به هم برای ایجاد صدا در هنگام شادی.〈 بشکنبشکن: [مجاز]۱. جوشوخروش؛ هنگامه.۲. بشکن زدن هنگام رقص و طرب.〈 بشکن زدن: (مصدر لازم) بههم زدن سرانگشتان در هنگام رقص و طرب.
-
قیامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قیامة] qiyāmat ۱. برانگیخته شدن پس از مرگ.۲. (اسم) [مجاز] رستاخیز.۳. (اسم) هفتادوپنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۰ آیه؛ لااقسم.۴. (صفت) [عامیانه، مجاز] شلوغ.〈 قیامت کردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] شور و غوغا کردن؛ هنگامه ...
-
جوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) jušidan ۱. به جوش آمدن آب و هر مایع دیگر بر اثر حرارت؛ غلیان.۲. بیرون آمدن آب از زمین و چشمه با حالتی که انگار در حال جوشیدن است.۳. [مجاز] خشمگین شدن.۴. [قدیمی، مجاز] شورش و هنگامه برپا کردن؛ سروصدا کردن.۵. [قدیمی، مجاز] مضطرب شدن؛ به جو...
-
ده
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ دادن) deh ۱. = دادن۲. دهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دادده، روزیده، شیرده، فرمانده.〈 دهودار: [قدیمی، مجاز] غوغا و هنگامۀ جنگ و پیکار.〈 دهوگیر: [قدیمی، مجاز] = 〈 دهودار: ◻︎ شه به ناز و نشاط شد مشغول / کز دهوگیر گشته ب...