کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هند
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) [مخففِ هستند] [قدیمی] hand وجود دارند؛ هستند: ◻︎ از مرد خِرَد پُرس ازیرا / جز تو به جهان خِرَدوَران هَند (ناصرخسرو: ۲۴).
-
هند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [انگلیسی: hand] (ورزش) hand در فوتبال، برخورد دست هریک از بازیکنان، غیر از دروازهبان، به توپ که خطا محسوب میشود.
-
هند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hand ۱. راه؛ طریق.۲. هنجار.۳. قاعده و قانون: ◻︎ گشاده بر ایشان و بر کار من / به هر نیک و بد هند و هنجار من (فردوسی: لغتنامه: هند).
-
جستوجو در متن
-
روپیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] rupiye واحد پول پاکستان و هند.
-
هندوانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به هندوان) [قدیمی] hendovāni ۱. ساختهشده در هند.۲. (اسم) [مجاز] شمشیری که در هند میساختهاند: ◻︎ زبان در میان دو لب چون نیامی / که ناگه از او برکشی هندوانی (منوچهری: ۱۳۹).
-
هندوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به هندو) [قدیمی] hendovi ۱. از مردم هند؛ هندی.۲. (اسم) زبانی از شاخۀ زبانهای هندوایرانی که در هند رایج است.
-
مهاراجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [سنسکریت] ‹مهاراج› ma(o)hārāje عنوان هریک از افراد طبقۀ اشراف در هند؛ فرمانروا؛ امیر.
-
بادبان ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] bādbānmāhi نوعی ماهی بزرگ بومی هند غربی که بالههای پشتیاش به شکل بادبان است.
-
بلادر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] ‹بلادور، بلاذر› (زیستشناسی) balādor گیاهی درختی، کوتاه، و بومی هند با میوهای سیاهرنگ که مصرف دارویی دارد.
-
کریلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از هندی] (زیستشناسی) karilā میوۀ خوراکی گیاهی خزنده با گلهای زردرنگ که بیشتر در هند میروید.
-
جادوستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jādus[e]tān ۱. جایگاه جادوگران.۲. محل اجتماع جادوان.۳. [مجاز] هند.
-
راجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] ‹راجا، راج، رای› rāje عنوان احترامآمیز هریک از حاکمان، فرمانروایان، امرا، و سرکردگان هند.
-
رای
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] rāy ۱. لقب و عنوان برای پادشاهان و فرمانروایان هند؛ راج؛ راجه: ◻︎ همی نگون شود از بٲس و از مهابت شاه / به ترک خانهٴ خان و به هند رایت رای (عنصری: ۲۹۱).۲. [قدیمی] پادشاه؛ حاکم.
-
هندی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به هند) hendi ۱. از مردم هند؛ هندوستانی.۲. تهیهشده در هند: تیغ هندی، فیلم هندی.۳. مربوط به هند: زبان هندی.۴. (ادبی) ویژگی سبْک شعری شاعران فارسیزبان از نیمۀ دوم قرن دهم تا اواخر قرن دوازدهم که از ممیزات آن تخیلات دقیق و مضمونپردا...