کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هم مدرسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هم پیاله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. یونانی] [عامیانه] hampiyāle ۱. کسی که با دیگری شراب میخورد.۲. دو تن که با هم شراب بخورند.
-
هم پیشه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] hampiše کسی که با دیگری دارای یک شغل و پیشه باشد؛ همشغل؛ همکار.
-
هم پیمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) hampeymān همعهد؛ کسی که با دیگری عهد و پیمان بسته باشد.
-
هم پیوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] hampeyvand دو یا چند تن که با یکدیگر بستگی و پیوند داشته باشند.
-
هم تازیانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] hamtaziyāne کسی که در تاختوتاز با دیگری همراه و برابر باشد.
-
هم تاسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] hamtāse شریک در غم و اندوه: ◻︎ یار همکاسه هست بسیاری / لیک همتاسه کم بُوَد یاری (سنائی۱: ۴۴۷ حاشیه).
-
هم تخمه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] hamtoxme دو یا چند تن که از یک نسل باشند؛ همنژاد.
-
هم تراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) hamtarāz = همطراز
-
هم ترازو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [مجاز] hamtarāzu ۱. هموزن؛ همسنگ.۲. برابر.۳. [قدیمی] همقدر؛ همپایه.
-
هم تنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مرکب از هم (پیشوند) + تنگ (= لنگۀ بار)] [قدیمی] hamtang ۱. هریک از دو لنگۀ بار که با هم برابر و هموزن است.۲. [مجاز] همسنگ؛ هموزن؛ برابر.
-
هم جامه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) hamjāme کسی که با دیگری در یک بستر بخوابد؛ همبستر؛ همرختخواب: ◻︎ نه بیگانه گر هست فرزند و زن / چو همجامه گردد شود جامهکن (نظامی۵: ۸۲۳).
-
هم جنس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] hamjens آنکه یا آنچه با دیگری از یک جنس باشد؛ یکجنس.
-
هم جوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] hamjavār همسایه.
-
هم چشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] hamče(a)šm کسی که با دیگری در کاری رقابت کند؛ رقیب؛ حریف.
-
هم چشمی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] hamče(a)šmi ۱. رقابت کردن.۲. حسد ورزیدن.