کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همرَوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
روی هم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مجاز] ruyeham جمعاً؛ کلاً.
-
روی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رویّ] ravi[yy] ۱. (ادبی) در قافیه، آخرین حرف قافیه که مدار قافیۀ شعر بر آن است، مانند «ر» در کلمات سر و زر و در، یا حرف «ت» در کلمات هست و دست، یا حرف «ل» در کلمات گِل و دل.۲. (صفت) [قدیمی] تبعیتکننده؛ پیرو؛ دنبالهرو.۳. (صفت) [قدیمی] س...
-
روی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rōī, rōdīk] (شیمی) ruy فلزی سفیدرنگ و کمی مایل به آبی که برای ساختن انواع ظروف و برخی چیزهای دیگر به کار میرود.
-
روی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ruy = رو ru
-
روی
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ روییدن و رُستن) ruy ۱. = روییدن۲. روینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خودروی.
-
روی هم رفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی، قید) [مجاز] ruyehamrafte ۱. جمعاً؛ کلاً.۲. از هر لحاظ.
-
هم
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: ham] ham ۱. یکدیگر.۲. (پیشوند) همکاری؛ مشارکت (در ترکیب با کلمۀ دیگر): همسایه، همنشین، همخواب، همکار، همراه، همدست، هماورد، همدم، همزاد، همسر، همگروه، همنفس، همسفر، همدرس، همعنان، همصورت، همسیرت.۳. (قید) هردو؛ همه: هم این، هم آن...
-
هم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: همّ، جمع: هُمُوم] ham[m] ۱. قصد؛ اراده.۲. [قدیمی] حزن؛ اندوه.
-
چپ روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (سیاسی) čapra(o)vi با سیاست دولت مخالفت کردن.
-
فراخ روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] farāxra(o)vi ۱. تجاوز از حد خود: ◻︎ مکن فراخروی در عمل اگر خواهی / که وقت رفع تو باشد مجال دشمن تنگ (سعدی: ۷۰).۲. آسانگیری.۳. اسراف.
-
پس روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pasravi ۱. [مقابلِ پیشروی] حرکت به عقب.۲. [قدیمی] پیروی؛ متابعت.
-
پیاده روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) piyāderavi ۱. راه رفتن پیاده.۲. گردش پیاده.
-
زیاده روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [مجاز] ziyāderavi تجاوز از حد معین؛ افراط در کاری.
-
شب روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šabra(o)vi ۱. راه رفتن در شب؛ شبگردی.۲. [قدیمی، مجاز] راهزنی یا عیاری در شب.
-
میانه روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) miyāneravi حد وسط کاری را در پیش گرفتن؛ خودداری از افراط و تفریط.