کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همیشه سبز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) xās درختچهای خاردار و همیشه سبز با برگهای صاف و شفاف به رنگ سبز تیره، و گلهای سفید یا صورتی که در جنگلهای شمال ایران میروید.
-
شمشاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šemšād درختچهای همیشه سبز که یکی از انواع آن زینتی بوده و در کنار باغچهها کاشته میشود.
-
اکالیپتوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: eucalyptus] ‹اوکالیپتوس› (زیستشناسی) 'okāliptus درختی همیشه سبز از درختان بومی استرالیا با برگهای دراز و نوکتیز شبیه برگ بید که اسانس آن برای ضدعفونی کردن مجاری تنفس، سل ریوی، برونشیت، آنفلوانزا، و مالاریا نافع است.
-
سرخ دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سرخهدار، سخدار، سوختال› (زیستشناسی) sorxdār درختی پرشاخوبرگ، مخروطی با برگهای باریک و دراز، همیشه سبز، چوب سرخرنگ و بلندی پانزده متر که پوست، برگ و دانۀ آن سمی است و چوبش در صنعت به کار میرود.
-
آذرگون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āzargun ۱. (زیستشناسی) = شقایق: ◻︎ تا همی سرخ بُوَد آذرگون / تا همی سبز بُوَد سیسنبر (فرخی: ۱۳۹)، ◻︎ به هم بودند آنجا ویس و رامین / چو در یک باغ آذرگون و نسرین (فخرالدیناسعد: ۴۹).۲. (زیستشناسی) = همیشهبهار۳. (صفت) [قدیمی] به رنگ آتش؛ آ...
-
دارچین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دارچینی› (زیستشناسی) dārčin ۱. درختی با شاخههای دراز و باریک و به شکل بوته، برگهای همیشه سبز، گلهای سفید و خوشهای، و پوست قهوهایرنگ که در مناطق گرمسیر میروید.۲. پوست خشکشدۀ این درخت که بهعنوان ادویه استفاده میشود و از آن اسانس میگی...
-
برگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: valg] barg ۱. (زیستشناسی) قسمتی از گیاه که معمولاً سبز، پهن، یا سوزنی است.۲. واحد شمارش ورقۀ کاغذ: یک برگ کاغذ.۳. ورقی برای بازی.۴. نوعی کباب تهیهشده از قطعههای گوشت گوسفند یا گوساله.۵. ورقی برای یادداشت؛ فیش.۶. [قدیمی] ساز و نوا؛ سا...
-
سرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sarv, sarp] (زیستشناسی) sarv درختی مخروطیشکل، همیشه سبز، دارای شاخههای کوتاه پوشیده از برگهای ریز که بلندیش تا ۲۰ متر میرسد و چوب آن محکم و بادوام است.〈 سرو آزاد: = (زیستشناسی) سَروْ〈 سرو چمان: [قدیمی، مجاز] = 〈 سرو...
-
مرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: morv] (زیستشناسی) morq ۱. جانوری از خانوادۀ ماکیان که برای استفاده از گوشت یا تخمش پرورش مییابد؛ مرغ خانگی.۲. پرنده.〈 مرغ استخوانخوار:۱. عقاب شکاری.۲. هما.〈 مرغ انجیرخوار: (زیستشناسی) پرندهای از راستۀ گنجشکان که انگور و ا...
-
گل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gul] gol ۱. (زیستشناسی) اندام تولیدمثل گیاهان نهاندانه که پس از مدتی بهجای آن میوه بهوجود میآید و شامل کاسبرگ، گلبرگ، پرچم، و مادگی است: گل سیب، گل بادام.۲. (زیستشناسی) هریک از گیاهان بوتهای یا درختچهای کوچک با قسمتی شبیه اندام ...