کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
همگان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، ضمیر) hamegān = همه: ◻︎ از همگان بینیاز و بر همه مشفق / وز همه عالم نهان و بر همه پیدا (سعدی۲: ۳۰۳).
-
جستوجو در متن
-
محبوب القلوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mahbubolqolub آنکه مورد مهر و محبت همگان است.
-
شادی گستر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] šādigostar شادیگسترنده؛ ویژگی آنچه یا آنکه سبب شادی و نشاط همگان شود.
-
عامه پسند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹عامپسند› 'āmmepasand ویژگی آنچه همگان میپسندند؛ مقبول عام؛ مقبول عامه.
-
عام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: عامّ، مقابلِ خاص] 'ām[m] ۱. فراگیر.۲. (اسم) مردم کمسواد.۳. (اسم) همگان؛ همۀ مردم.
-
خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xvān] [قدیمی] xān ۱. سفره یا طبقی برای گذاشتن غذا روی آن.۲. [قدیمی، مجاز] غذا.۳. [قدیمی، مجاز] ضیافت؛ مهمانی.〈 خوان یغما: [قدیمی] سفرهای که برای همگان میگستردند و همه بر آن مینشستند و از آن بهره میبردند: ◻︎ ادیم زمین سفرۀ عام ...
-
سبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سُبُل و سُبُول] sabil ۱. طریق؛ راه.۲. راه آشکار.۳. (صفت) هر چیزی که در راه خدا در دسترش همگان بگذارند و همه از آن بهره ببرد؛ وقف.۴. (صفت) مباح و روا: ◻︎ ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل / سلسبیلت کرده جان و دل سبیل (حافظ: ۱۰۱۹).۵. (صفت)...
-
بار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bār اجازۀ ورود به حضور پادشاه.〈 بار خواستن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. اجازۀ حضور خواستن؛ اذن ورود خواستن.۲. اجازۀ ورود به بارگاه پادشاه خواستن.〈 بار دادن: (مصدر لازم) [قدیمی] اجازۀ حضور دادن؛ اذن ورود دادن.〈 بار یافتن: (مصدر ...