کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هموار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هموار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: hanbār] ‹هنوار› hamvār ۱. صاف؛ مسطح.۲. [مجاز] موافق؛ مناسب.۳. [قدیمی] برابر؛ یکسان.〈 هموار رفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] نرم و آهسته رفتن.〈 هموار کردن: (مصدر متعدی)۱. مسطح کردن.۲. [قدیمی] تحمل کردن: ◻︎ این درد نه دردیست که بیرون ...
-
جستوجو در متن
-
تسطیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tastih ۱. هموار کردن.۲. پهن کردن.۳. هموار کردن زمین.
-
هاموار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت)[قدیمی] hāmvār = هموار
-
املس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ خشن] [قدیمی] 'amlas ۱. نرم.۲. هموار.۳. اسبی که پشتش پهن و هموار باشد.
-
مسطح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosattah ۱. پَهن و هموار؛ چیزی که روی آن پهن و هموار باشد.۲. گسترده و پَهنشده.
-
جاده کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] jād[d]ekub ماشینی که با آن جاده را میکوبند و هموار میکنند.
-
فدفد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] fadfad فلات؛ دشت؛ زمین هموار.
-
سوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سَویّ، جمع: اَسویاء] savi[y] ۱. هموار.۲. برابر؛ یکسان.
-
جدجد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] jadjad زمین سخت و هموار.
-
شوسه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: chaussée] šo(u)s[s]e ویژگی جادۀ هموار و شنریزیشده.
-
صفصف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] safsaf ویژگی زمین هموار؛ هامون.
-
خاک کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خاکش› (کشاورزی) [قدیمی] xākkeš تختهای که کشاورزان با آن زمین شیارکرده را هموار میکنند.
-
هبیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] habir زمین پست و هموار که اطراف آن بلند باشد.
-
بسیطه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: بسیطَة] [قدیمی] basite ۱. سطح زمین.۲. هرچه هموار و گسترده باشد.