کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همه شان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
همه دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] hamedān دانندۀ همه چیز؛ بسیارآگاه.
-
همه ساله
فرهنگ فارسی عمید
(قید) hamesāle هرساله؛ هرسال؛ درهرسال.
-
همه کاره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] hamekār ۱. کسی که هر کاری از او برآید؛ آنکه به هر کاری احاطه داشته باشد؛ هرکاره.۲. [مجاز] صاحب نفوذ.
-
همه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (پزشکی) hamegir مرضی که در یک زمان بسیاری از مردم یک شهر را مبتلا سازد.
-
همه فن حریف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] hamefanharif کسی که در هر کار و هر هنری دست دارد.
-
جستوجو در متن
-
شان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شٲن] šān = شٲن
-
شان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شانه› šān خانۀ زنبور عسل؛ کندو.
-
شان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع شُؤون] ša'n ۱. کار.۲. حال.۳. ارزش؛ اهمیت.۴. قدر؛ مرتبه؛ شوکت.
-
شان
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: šān، مخففِ ایشان] šān ۱. ایشان؛ آنها: زمینشان، کتابشان.۲. آنها را؛ ایشان را: خوردمشان، دیدمشان.۳. به آنها: گفتمشان.
-
ذی شان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] ziša'n صاحب شٲن و شوکت.
-
هم شان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] hamša'n همرتبه؛ همطراز؛ همدرجه.
-
گربه شان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gorbešān ۱. محیل و مکار.۲. چاپلوس.
-
عالی شان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'āliša'n دارای مقام و مرتبۀ بلند.
-
کندو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کندوک، کندوج، کندوله، کندور، کانور› kandu لانۀ زنبور عسل به شکل خانههای ششگوشۀ منظم؛ شان