کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هلیلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هلیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از سنسکریت] (زیستشناسی) halile ۱. میوهای خوشهای کوچک از خانوادۀ بادام بهرنگ زرد که مصرف دارویی دارد.۲. درختی بزرگ با برگهای دراز و باریک که در هندوستان میروید و میوۀ هلیله از آن بهدست میآید.
-
جستوجو در متن
-
اهلیلج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: هلیله] (زیستشناسی) 'ehlilaj = هلیله
-
اطریفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹اطریفال، طریفل› 'etrifel معجونی که از هلیله و بعضی داروهای دیگر درست کنند و در طب قدیم برای تقویت مغز، اعصاب، و معده به کار میرفته.
-
بلیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بلیلج› (زیستشناسی) balile ثمر میوۀ درختی شبیه هلیله با پوست خاکستری یا زردرنگ که بومی هند است و مصرف دارویی دارد.
-
باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāt] bād ۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آماس، و برآمدگی در بدن یا چیز دیگر.۳. [مجاز] غرور؛ نخوت؛ خودبینی.&la...