کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هستی و وجود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هستی بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) hastibaxš هستیبخشنده؛ بهوجودآورنده؛ موجودکننده؛ پدیدآورنده: ◻︎ ذات نایافته از هستی بخش / چون تواند که شود «هستیبخش» (جامی۱: ۵۸۱).
-
جستوجو در متن
-
وجود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] vojud ۱. یافتن؛ دریافتن.۲. [مقابلِ عدم] هستی.۳. (اسم) جسم و بدن.۴. کائنات؛ عالم هستی.۵. شخص؛ فرد.〈 وجود ذهنی: [مقابلِ وجود عینی] وجود شیء در ذهن.
-
کون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: اکوان] ko[w]n ۱. بودن.۲. هستی یافتن؛ پدید آمدن.۳. (اسم) هستی و عالم وجود.〈 کونوفساد: (فلسفه) هستی یافتن و تباه شدن که به طور پیوسته بر جهان هستی عارض میگردد.〈کونومکان: [مجاز] مجموع آنچه در عالم وجود دارد؛ جهان هستی...
-
هویت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: هویّة] hoviyyat ۱. آنچه از نام، نام خانوادگی، نام پدر و ویژگیهای دیگر که شخص بدان ها شناخته میشود.۲. حقیقت شیء یا شخص که مشتمل بر صفات جوهری او باشد؛ شخصیت؛ ذات.۲. هستی؛ وجود.
-
مایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] māy(')i ۱. ما بودن.۲. هستی؛ وجود.۳. [مجاز] خودبینی؛ خودخواهی؛ تکبر.〈 ماییومنی: [قدیمی، مجاز] خودبینی؛ خودخواهی؛ تکبر: ◻︎ در بحر مایی و منی افتادهام بیار / می تا خلاص بخشدم از مایی و منی (حافظ: ۹۵۶).
-
دستگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دستگه› dastgāh ۱. وسیلهای ساخته شده از اجزا و قطعات مختلف بهمنظوری خاص.۲. [مجاز] سامان و اسباب و سرمایه.۳. [مجاز] کارگاه و کارخانه و تمام آلات و ادواتی که در یکجا و برای انجام دادن کاری فراهم آورده باشند.۴. اعضایی که با هم در بدن عمل خاصی ر...