کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزینه 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پرخرج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] porxarj دارای خرج بسیار؛ آنچه هزینۀ بسیار دارد.
-
خرجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به خرج) [عربی. فارسی] xarji ۱. هزینۀ روزانه.۲. پولی که برای هزینۀ خاصی لازم است.۳. (صفت نسبی) [مقابلِ خاصّه] [قدیمی] معمولی؛ متعارف.
-
مخارج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] maxārej ۱. [جمعِ مخرج] = مخرج۲. [جمعِ خرج] هزینهها.
-
مئونت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مؤونَة، جمع: مؤن] [قدیمی] ma'unat ۱. خرج؛ هزینه.۲. رنج؛ محنت.۳. لوازم معیشت.
-
دررفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) darraft ۱. دررفتن؛ بیرون شدن.۲. (اسم) [مقابل دخل] [عامیانه، مجاز] خرج؛ هزینه؛ دررو.
-
شهریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به شهر [= ماه]) [عربی: شهریَّة] šahriy[y]e ۱. هزینۀ استفاده از خدمات یک مؤسسه برای یک دورۀ معیّن.۲. اجرت و حقوق ماهیانه.
-
اخراج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'exrāj ۱. بیرون کردن کسی از محل کارش.۲. بیرون کردن.۳. (صفت) کسی که از جایی بیرون شده باشد؛ اخراجشده.۴. (اسم) [قدیمی] هزینه؛ خرج.
-
بودجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: budget] (اقتصاد) budje ۱. مجموع درآمدها و هزینههای کشور، وزارتخانه، مؤسسه، و مانندِ آن در مدتی معین.۲. [عامیانه] توانایی مالی یک فرد یا یک خانواده.
-
تنخواه گردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tanxāhgardān پولی که در صندوق اداره یا بنگاهی بگذارند تا در هنگام لزوم به مصرف خرید چیزهای ضروری یا هزینههای فوری برسد؛ اعتبار متحرک.
-
پس انداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pas[']andāz ۱. پسافکند؛ پسافکنده؛ اندوخته؛ ذخیره.۲. (اقتصاد) پولی که از صرفهجویی در هزینه برای روز مبادا ذخیره کنند.
-
نفقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نَفَقَة، جمع: نَفَقات] nafaqe ۱. (فقه، حقوق) آنچه صرف و خرج معیشت عیال و اولاد کنند؛ هزینۀ زندگی عیال و اولاد.۲. آنچه انفاق کنند.
-
هتل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: hôtel] hotel مکانی که در مقابل دریافت هزینه، به اشخاص جای خواب و خدمات دیگر از قبیل غذا و امثال آنها ارائه میشود؛ مهمانخانه.
-
سود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sūt] ‹سو› sud ۱. (اقتصاد) درآمدی که در معامله یا تولید نصیب فرد میشود.۲. [مقابلِ زیان] نفع؛ فایده.〈 سود ناویژه: [مقابلِ سود ویژه] (اقتصاد) درآمدی که هزینۀ بهرهبرداری را از آن کسر نکرده باشند؛ سود ناخالص.〈سود ویژه: [مقابلِ سو...
-
خرج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xarj ۱. [مقابلِ دخل] هزینه.۲. (نظامی) [مجاز] مادۀ منفجرهای برای پرتاب گلوله، موشک، و مانند آن.۳. (فقه) نفقه.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] مصرف.
-
انگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'angal ۱. (زیستشناسی) جانداری که تمام یا قسمتی از عمرش را به موجود دیگری بچسبد و از جسم او غذا دریافت کند؛ پارازیت.۲. (صفت) [مجاز] کسی که سربار سایرین شود و به هزینۀ دیگران روز بگذراند؛ طفیلی.