کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزار گرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گرم خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گرمخان› garmxānae ۱. جای گرم.۲. خانۀ گرم.
-
گرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gorm ۱. اندوه؛ غم؛ دلتنگی.۲. زخم؛ جراحت.
-
دسی گرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: décigramme] desigeram واحد اندازهگیری جرم، معادل یکدهم گرم.
-
سانتی گرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: centigramme] sāntigeram واحد اندازهگیری جرم، معادل یکصدم گرم.
-
گرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: garm] garm ۱. [مقابلِ سرد] دارای حرارت: آب گرم.۲. بهوجود آورندۀ گرما: پتوی گرم.۳. (صفت، قید) [مجاز] بامحبت و صمیمیت: سلامِ گرم.۴. [عامیانه، مجاز] پرهیجان؛ باشور و نشاط: مجلس گرم.۵. [مجاز] مطلوب؛ دلنشین: صدای گرم.۶. ویژگی رنگی که القاکن...
-
گرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: gramme] (فیزیک) geram واحد اندازهگیری جرم در دستگاه متری، معادل ۰۰۱/۰ کیلوگرم.
-
گرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [عامیانه] gorm قسمت تحتانی پشت گردن که بین دو شانه قرار دارد.
-
گرم نفس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] garmnafas آنکه نفس گرم و دمی گیرا دارد.
-
حمیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hamim ۱. آب گرم.۲. (صفت) دوست.۳. (صفت) گرم.
-
میلی گرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: milligramme] miligeram واحد اندازهگیری وزن، برابر با یکهزارم گرم.
-
تفتیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) taftidan گرم شدن؛ گداختن؛ گرم شدن از تف آتش یا آفتاب؛ تفسیدن.
-
آب فشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) 'ābfešān چشمۀ آب گرم که از آن بخار و آب گرم فوران کند.
-
آب گرم کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābgarmkon وسیلهای که با نفت، برق، و یا گاز آب را گرم میکند.
-
گرمگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گرمگه› [قدیمی] garmgāh ۱. میان روز که هوا گرم است؛ ظهر؛ هنگام ظهر.۲. جای گرم.
-
ماست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) māst فراودۀ لبنی که از مایه زدن شیر گرم و بستن آن در اثر گرم ماندن تولید میشود.