کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزار و یک اسم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رجس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rejs ۱. پلیدی.۲. (اسم) گناه.۳. (اسم) کار بد و زشت.۴. (اسم) وسوسۀ شیطان.
-
ذواق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zavāq ۱. چشیدن؛ چشیدن مزۀ چیزی؛ آزمودن طعم و مزۀ چیزی.۲. (اسم) طبع.۳. (اسم) طعم.
-
ویل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] veyl ۱. فرارسیدن شر و بدی.۲. (اسم) هلاک.۳. (اسم) مصیبت؛ سختی.۴. فغان؛ فریاد؛ آهوناله.
-
شب افروز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹شبفروز› [قدیمی] šab[']afruz ۱. ویژگی هرچیزی که در شب درخشندگی و روشنایی داشته باشد.۲. (اسم) ماه.۳. (اسم) کرم شبتاب.
-
اشکال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eškāl ۱. پوشیده شدن کار و مشتبه گردیدن آن؛ دشواری؛ سختی و پیچیدگی کاری یا امری.۲. (اسم) مسئله.۳. (اسم) عیب؛ نقص.
-
بلبله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بلبلَة] [قدیمی] balbale ۱. برانگیختن.۲. گروهی را به هیجان آوردن و در آنها ایجاد اندوه کردن.۳. درهم و مخلوط شدن لسانها.۴. فاسد شدن آرا.۵. (اسم) سختی.۶. (اسم) اندوه.
-
استوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [انگلیسی: stock] 'estok ۱. ویژگی کالایی که معیوب شده و از قیمتش کاسته شده است.۲. (اسم) انبار.۳. (اسم) (ورزش) قسمت برجستهای که زیر کفش فوتبال قرار دارد.
-
صفح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: صِفاح] [قدیمی] safh ۱. رو برگرداندن؛ اعراض کردن.۲. درگذشتن از گناه کسی.۳. (اسم) کنارۀ هر چیزی؛ جانب.۴. (اسم) کنار و پهلوی شخص.۵. (اسم) رخسار.۶. (اسم) پهنای شمشیر.
-
نوشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی از نوشتن) nevešte ١. کتابتشده؛ مکتوب.٢. (اسم) سخن و مطلب مکتوب.٣. (اسم) نامه.٤. (اسم) قبض؛ رسید.٥. (اسم) [قدیمی، مجاز] سرنوشت.٦. (صفت) [قدیمی، مجاز] حتمی؛ مقدر.
-
طریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: طریدَة] [قدیمی] taride ۱. شکار راندهشده.۲. آنچه از شتران یا رمه که دزدیده و رانده شده.۳. (اسم) تکۀ دراز از حریر و جز آن.۴. (اسم) تیر.۵. (اسم) تیری که از چوب گز درست کنند.
-
پیشانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پیشان› [قدیمی] pišāne ۱. پیشین.۲. (اسم) پیشرو.۳. سابق؛ گذشته.۴. (اسم) ازل.۵. (اسم) بالای خانه و صدر مجلس: ◻︎ هست مستی که کشد گوش مرا یارانه؟ / از چنین صفِّ نعالم سوی پیشانه بَرَد؟ (مولوی۲: ۱۴۷۳).
-
تویل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tavil ۱. ویژگی کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد: ◻︎ پشت کوژ و سر تویل و روی بر کردار نیل / ساق چون سوهان و دندان بر مثال اسنزه (رودکی: ۵۱۰)۲. (اسم) پیشانی.۳. (اسم) تارک؛ فرق سر.
-
غارجی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به غارج) ‹غارچی› [قدیمی] qāreji ۱. صبحگاهی (شراب)؛ صبوحی: ◻︎ خوشا نبیذ غارجی با دوستان یکدله / گیتی به آرام اندرون، مجلس به بانگ و ولوله (شاکر: شاعران بیدیوان: ۴۹).۲. (اسم) ساقی.۳. (اسم) کسی که صبوحی بخورد.
-
صله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صِلَة] ‹صلت› sele ۱. با دادن مالی به کسی احسان کردن.۲. (اسم) عطیه؛ احسان.۳. (اسم) جایزه.۴. (اسم) [قدیمی] مالی که پادشاهان در مقابل سرودن شعر به شعرا میبخشیدند.〈 صلهٴ رحم:۱. دیدوبازدید و احوالپرسی از خویشاوندان.۲. نیکی و احسا...
-
تاب
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ تابیدن و تافتن) ‹تاو، تیو› tāb ۱. = تابیدن۳۲. (اسم) طاقت.۳. (اسم) توانایی.۴. [قدیمی] قرار؛ آرام.۵. (اسم) [قدیمی] شدت.〈 تاب آوردن: (مصدر لازم) طاقت آوردن؛ بردباری داشتن.〈 تاب داشتن: (مصدر لازم) طاقت داشتن؛ بردباری داشتن.〈 تاب...