کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هر از گاهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هر آن
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] har'ān هروقت؛ هرلحظه؛ هردم.
-
هر آنچش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، ضمیر) har[']ānčeš هرآنچه او را؛ هرآن چیز که او را: ◻︎ بفرمود تا پهلوان سپاه / بخواهد هرآنچش بباید ز شاه (فردوسی: ۷/۵۰۴).
-
جستوجو در متن
-
چگلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چگل، قبیلهای از ترکان خَلُّخ، ناحیهای در حدود کاشغر) [قدیمی] čegeli از مردم چگل. Δ بردگان خوبروی را از چگل به ایران میآوردهاند، لذا در نزد شاعران فارسیزبان به زیبایی و خوشاندامی معروف شدهاند: ◻︎ گاهی شراب خوری با شاه...
-
فسنجان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فسوجن› fesenjān خورشی که از گوشت یا مرغ، مغز گردو، رب انار، و گاهی شکر تهیه میشود.
-
جغنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جغنک› jaqne پرندهای وحشی، زردرنگ، کوچکتر از کبوتر و دارای چشمهای درشت که گاهی جیغ میکشد.
-
ارزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'arzan گیاهی از تیرۀ گندمیان با بوتۀ کوچک، ساقههای کوتاه و نازک، و دانههای ریز که بیشتر خوراک پرندگان است و گاهی از آرد آن نان میپزند.
-
خنازیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خنزیر] (پزشکی) xanāzir عارضۀ ایجاد شدن غدههای سخت در گردن و زیر گلو که گاهی تبدیل به زخم و جراحت میگردد و از آنها چرک میآید؛ سل غدد لنفاوی.
-
سونات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sonate] ‹سنات› (موسیقی) sonāt قطعۀ موسیقی برای ساز مرکب از سه و گاهی چهار بند که برای یک یا دو نوازنده ساخته شده باشد.
-
جلبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (زیستشناسی) jolbak گروهی از گیاهان بدون ریشه، ساقه، شاخه، و برگ که به شکل نوار سبز و دراز در آب، جاهای مرطوب، و روی تنۀ بعضی درختها پیدا میشود و در بعضی دریاها نیز به شکل نوارهای پهن و دراز دیده میشود که بر روی آب شناور است. د...
-
آلکالوئید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: alcaloïde] ‹الکلوئید› (زیستشناسی) 'ālkālo'id مادۀ آلی مرکب از کربن و هیدروژن و نیتروژن و گاهی اکسیژن که از بعضی گیاهها استخراج میشود. دارای خواص بازها و اغلب اقسام آن از سمهای مهلک است، مانند استرکنین، بروسین، آتروپین، کوک...
-
جذام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (پزشکی) jozām بیماری عفونی مزمن که از علائم آن کمخونی، خستگی زیاد، سردرد، اختلال در دستگاه تنفس و دستگاه گوارش، درد مفاصل، تب، زکام، و خونریزی از بینی میباشد. گاهی مادۀ متعفنی از بینی خارج میشود، موهای پلک و ابروها میریزد، لکههایی د...
-
اصفهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: اسپهان، پهلوی: spāhān] (موسیقی) 'esfahān ۱. گوشهای در دستگاههای ماهور و نوا.۲. از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی: ◻︎ به یاد مجلس خسرو چو برکشد مطرب / گهی عراق زند گاهی اصفهان گیرد (حافظ: ۱۰۳۵).
-
خز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خزّ] (زیستشناسی) xaz[z] پستانداری کوچک و گوشتخوار، از خانوادۀ سمور، با دم دراز و پرمو و پوست قهوهای یا خاکستری که در زمستان سفید میشود.۲. پوست گرانبهای این جانور که از آن لباس میدوزند.۳. [قدیمی، مجاز] نوعی پارچۀ ابریشمی که گاهی در ...
-
یا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [عربی] yā ۱. برای فراخواندن کسی به کار میرود.۲. برای طلب کمک از کسی به کار میرود. Δ گاهی بعد از حرف الا میآید: ◻︎ اَلا یا خیمگی خیمه فروهل / که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل (منوچهری: ۶۵).