کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هر آن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هر آن
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] har'ān هروقت؛ هرلحظه؛ هردم.
-
واژههای مشابه
-
هر آنچش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، ضمیر) har[']ānčeš هرآنچه او را؛ هرآن چیز که او را: ◻︎ بفرمود تا پهلوان سپاه / بخواهد هرآنچش بباید ز شاه (فردوسی: ۷/۵۰۴).
-
جستوجو در متن
-
ورانبر
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] varambar آن طرف؛ آن جانب؛ آن سوی.
-
همچنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید، حرف اضافه) ‹همچون آن› homčo(e)nān همانگونه؛ مانند آن؛ به آن روش؛ همانطور.
-
پیغال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیغال› [قدیمی] piqāl ۱. نیزه.۲. نیزۀ کوتاه.۳. پیکان؛ سنان: ◻︎ دریغ آن سر و برز و آن یال او / هم آن تیر و آن تیغ و پیغال او (اسدی: لغتنامه: پیغال).
-
کان
فرهنگ فارسی عمید
(حرف + صفت، ضمیر) [مخففِ که آن] [قدیمی] kān که آن.
-
کاندران
فرهنگ فارسی عمید
[مخففِ که اندر آن] [قدیمی] kandarān که اندر آن.
-
وانگهی
فرهنگ فارسی عمید
(قید) vāngahi پس از آن؛ از آن گذشته؛ بهعلاوه.
-
آنچه
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر+ حرف ربط) 'ānče آن چیز؛ آن چیز که؛ هرچه؛ هرچه که؛ هرچیز که.
-
فرابر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] farābar آن قسمت از میوه که هسته در میان آن قرار دارد.
-
فراخی گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] farāxigāh ۱. جای فراخ و باوسعت.۲. جایی که در آن نعمت فراوان باشد: ◻︎ تا ببینندشان بر آن سر راه / دور گشتند از آن فراخیگاه (نظامی: لغتنامه: فراخیگاه).
-
غساله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غسالَة] qosāle ۱. آبی که با آن چیزی را شسته باشند.۲. آبی که پس از شستن چیزی از آن خارج شود.۳. آنچه شسته شود از جامه و مانند آن.
-
چغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čaq ۱. چوبی که با آن ماست یا دوغ را در خم یا تغار بههم میزنند تا کرۀ آن جدا شود.۲. چرخ کوچک دستی که زنان با آن نخ میریسند.