کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹هرگه› hargāh ۱. هروقت؛ هرزمان.۲. (حرف، قید) اگر؛ چنانچه.
-
جستوجو در متن
-
عنداللزوم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] 'endallozum هرگاه لازم باشد؛ هرگاه باید؛ وقت لزوم.
-
عندالامکان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] 'endal[']emkān هرگاه بشود؛ هرزمان بشود.
-
عندالمطالبه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: عندالمطالبَة] 'endalmotālebe هنگام مطالبه؛ هرگاه درخواست شود.
-
زیراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زیرآب› zirāb راه آب زیر حوض یا استخر که هرگاه بخواهند آب خارج شود آن را باز میکنند.
-
هرآینه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹هرآیینه، هاینه، هایینه› [قدیمی] har[']āy[e]ne ۱. یقیناً، حتماً.۲. (حرف) هرگاه.
-
آب خسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ābxosb چهارپایی که هرگاه در راه خود به رودخانه یا جای تنگآب برسد میان آب بخسبد.
-
باهت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāhat سنگی سفید که در قدیم میپنداشتند هرگاه نظر کسی به آن بیفتد بیاختیار میخندد؛ حجرالضحک.
-
شیرگیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شیرگیاه› (زیستشناسی) širgiyā گیاهی که در ساقه و برگ آن مادۀ سفیدرنگی مانند شیر وجود دارد که هرگاه آن را خراش دهند آن ماده خارج میشود.
-
آچمز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] (ورزش) 'āčmaz در شطرنج، حالت مهرهای که هرگاه آن را از برابر شاه بردارند شاه در حال کیش واقع شود بنابراین نمیتوان آن را حرکت داد.
-
غلغلیچگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غلغلیچگاه، غلغلیچهگاه› [قدیمی] qelqeličgah جایی از بدن مثل کف پا یا زیر بغل یا پهلو که هرگاه کسی با انگشت به آن فشار دهد یا بمالد شخص به خنده افتد.
-
پادتن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) pādtan مادهای که هرگاه یک مادۀ میکروبی (پادگن) وارد بدن شود در خون ایجاد میشود و درنتیجه بدن در مقابل آن میکروب مقاومت پیدا میکند.
-
سیرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sirak گیاهی علفی شبیه خاکشیر از تیرۀ چلیپاییان که هرگاه برگ آن را در دست نرم کنند بوی سیر میدهد.
-
سه طلاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] (فقه) setalāq نوعی از طلاق که در آن مرد سه بار زن خود را طلاق بدهد و هرگاه بخواهد بار دیگر با او ازدواج کند باید مرد دیگری محلل شود.