کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
های ها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
های های
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت، اسم) ‹هایاهای› hāyhāy صدای گریهوناله؛ شوروغوغای ماتمزدگان.
-
های وهو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت، اسم) ‹هایاهوی، هیاهو› hāyohu ۱. صداهای درهموبرهم.۲. شوروغوغا در مجلس شادیوطرب: ◻︎ بودی بسیط خاک پر از هایوهوی ما / واکنون جهان ز گریه پر از هایهای ماست (خواجو: ۳۲۹).۳. [قدیمی] ندبه و زاری: ◻︎ بکندند موی و شخودند روی / ز ایران برآمد یکی ...
-
جستوجو در متن
-
ها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت، شبهجمله) hā ۱. [عامیانه] کلمۀ جواب؛ بلی؛ آری.۲. [عامیانه] چه گفتی؟: ها؟ با کی بودی؟۳. [عامیانه] درست است؟؛ نظر تو چیست؟: همهچیز گران شده، ها؟۴. [قدیمی] آگاه باش.
-
ها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) hā هوای گرمی که از ریهها خارج میشود.
-
ها
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) hā علامت جمع: خانهها، چوبها، سنگها.
-
ﻫ
فرهنگ فارسی عمید
(حرف، اسم) h سیویکمین حرف الفبای فارسی؛ ها؛ هِ. Δ به حساب ابجد: «۵».
-
پیچی ها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) pičihā دستهای از پروانهواران که میتوانند به گیاهان دیگر بپیچند، مانند باقلا، خلر، ماش، و عدس.
-
ات
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [']at = ت۳ Δ در کلماتی که به «ها»ی بیان حرکت ختم نمیشود همزه را حذف میکنند و حرکت آن به حرف آخر کلمه ملحق میگردد: دوستت، ساغرت، غلامت.
-
هپاتیک ها
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم) [فرانسوی: hépatique] (زیستشناسی) hepātikhā دستهای از گیاهان نهانزا که جزء خزهها محسوب میشوند و از طریق پراکندن چترهای کوچک به اطراف تولید مثل میکنند؛ علفجگریها.
-
نت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: note] not ۱. (موسیقی) نشانههای گرافیکی نمایندۀ صدا در نظام خطوط حامل که هفت نشانه با نامهای دو، رِِ، می، فا، سِل، لا، و سی هستند.۲. (موسیقی) صدایی که هر یک از این نشانه ها نمایندۀ آن است.۳. خلاصهای از یک کتاب، جزوه، یا سخنرانی؛ یا...
-
ها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) hā نام حرف «ه».〈 های بیان حرکت: حرف «ه» که در آخر کلمات درمیآید و بهصورت e〈 های ملفوظ: حرف «ه» که در اول، وسط و آخر کلمه میآید و بهصورت h
-
هویت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: هویّة] hoviyyat ۱. آنچه از نام، نام خانوادگی، نام پدر و ویژگیهای دیگر که شخص بدان ها شناخته میشود.۲. حقیقت شیء یا شخص که مشتمل بر صفات جوهری او باشد؛ شخصیت؛ ذات.۲. هستی؛ وجود.
-
اشباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ešbā' ۱. سیری.۲. بسیار و وافر کردن.۳. پر کردن.۴. (شیمی) جذب کامل یک محلول در حلاّل بهطوریکه بیش از آن حل نشود.۵. (پزشکی) نهایت تحمل بدن برای جذب داروهای طبی.۶. (ادبی) در دستور زبان عربی، سیر خواندن فتحه، کسره، یا ضمه بهط...
-
جمع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] jam' ۱. [جمع: جموع] جماعت؛ گروه؛ گروه مردم.۲. (ریاضی) یکی از چهار عمل اصلی حساب که چند عدد را روی هم مینویسند و آنها را به هم میافزایند.۳. (اسم مصدر) قرار دادن دو یا چند چیز در کنار یکدیگر.۴. (اسم مصدر) گرد آوردن؛ فراهم آوردن.۵. (...