کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: هالَة] hāle ۱. (نجوم) دایرۀ روشن که گاهی گرداگرد قرص ماه ظاهر میشود؛ شایورد؛ شادورد؛ شاهورد.۲. حلقۀ نورانی که در اطراف چیزی دیده میشود.
-
هاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hāle شخص فتنهانگیز؛ مفسد؛ بدذات.
-
جستوجو در متن
-
ساهور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sāhur ۱. ماهتاب؛ ماه.۲. هالۀ ماه.
-
تحلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahalloq ۱. حلقهحلقه نشستن گروهی از مردم؛ پره بستن.۲. هاله بستن گرد ماه.
-
طفاوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طفاوَة] [قدیمی] tafāve ۱. خسوخاشاک.۲. کف روی آب یا دیگ.۳. پارهای از چیزی.۴. دایرۀ گرد ماه یا خورشید؛ هاله.
-
شایورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهورد، شادورد، شاپورد، شارود، شابود، سابود› [قدیمی] šāyvard هاله؛ خرمن ماه: ◻︎ به خط و آن لب و دندانش بنگر / که همواره مرا دارند در تاب ـ یکی همچون پرن در اوج خورشید / یکی چون شایورد از گرد مهتاب (پیروز مشرقی: لغتنامه: شایورد).
-
خرمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xa(e)rman ۱. (کشاورزی) محصول دروشده و رویهمریخته که هنوز نکوبیده و کاه آن را جدا نکردهاند.۲. [مجاز] تودۀ چیزی.〈 خرمن ماه (مه): [قدیمی، مجاز] هالۀ ماه: ◻︎ آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق / خرمن مه به جوی خوشهٴ پروین به دو جو (حافظ: ۸۱۴...
-
پرهون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برهون› [قدیمی] parhun ۱. هرچیز دایرهمانند.۲. هاله؛ خرمن ماه.۳. طوق؛ گردنبند.۴. کمربند.۵. دایرهای که با پرگار کشیده شود: ◻︎ ای شده غافل ز علم و حجت و برهان / جهل کشیده به گرد جان تو پرهون (ناصرخسرو: ۴۹۱).