کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hāl ۱. قرار؛ آرام؛ آرامش: ◻︎ دلش گشت پرآتش از مهر زال / از او دور شد رامش خورد و هال (فردوسی: ۱/۱۸۷).۲. صبر و شکیبایی: ◻︎ گمان مبر که مرا بیتو جای هال بُوَد / جز از تو دوست گرم، خون من حلال بُوَد (دقیقی: ۹۸).
-
هال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (ورزش) [قدیمی] hāl در چوگان، میلههایی نظیر دروازۀ فوتبال که با سنگ و گچ در کنارۀ میدان چوگانبازی درست میکردند.
-
هال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: hall] hāl اتاقی در ساختمان که اتاق پذیرایی را به اتاقهای خواب پیوند میدهد؛ سرسرا.
-
هال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از سنسکریت] (زیستشناسی) [قدیمی] hāl = هل۱
-
واژههای همآوا
-
حال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hāl ۱. [جمع: اَحوال] هیئت و کیفیت چیزی؛ چگونگی؛ چگونگی انسان، حیوان، یا چیزی.۲. وضع و چگونگی زندگی کسی.۳. زمان حاضر.۴. (تصوف) حالت و کیفیتی که بر سالک و عارف دست میدهد، مانندِ شوق، طرب، حزن، و ترس که موجب صفای قلب و وقت وی میشود.۵. [قد...
-
حال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: حالّ] [قدیمی] hāl[l] حلولکننده؛ جایگیرنده؛ فرودآینده.