کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیمخفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) گره طناب. xeft
-
خفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خفَّة] xeffat ۱. سبک شدن؛ سبکی؛ خواری.۲. سبکی در عقل یا کار.۳. [قدیمی] سبک و کموزن بودن.
-
خفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر، بن ماضیِ خفتن) xoft = خفتن〈 خفتوخیز: [قدیمی]۱. خفتن و برخاستن.۲. جماع.
-
نیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nēm] nim یک قسمت از دو قسمت چیزی؛ نصف.
-
نیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از هندی] (زیستشناسی) nim درختی بزرگ، با برگهای ریز و نازک، گلهای خوشهای و خوشبو، و میوهای شبیه سنجد که در هندوستان میروید.
-
سایه خفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sāyexoft در سایه خفته؛ خفته و آرمیده در سایه.
-
نیم بالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) nimbālān تیرهای از حشرات که دو بال جلوی آنها بالهای عقبی را تا نیمه میپوشانند.
-
نیم بسمل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی] [قدیمی] nimbesmel ویژگی حیوانی که تازه ذبح شده و در حال جان دادن است.
-
نیم بند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) nimband ۱. تخم مرغ یا چیز دیگر که خوب پخته و سفت نشده باشد.۲. [عامیانه، مجاز] چیزی ناقص و ناتمام.
-
نیم پز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹نیمپخت› nimpaz گوشت یا چیز دیگر که خوب پخته نشده باشد؛ نیمپخته.
-
نیم تاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. معرب] nimtāj تاج کوچک مرصع؛ جقه.
-
نیم تخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nimtaxt = نیمکت
-
نیم ترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nimtark ۱. کلاهخود.۲. خیمۀ کوچک.
-
نیم تنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nimtane ۱. لباس کوتاه مردانه یا زنانه که قسمت بالای تنه را میپوشاند.۲. مجسمهای که نیمۀ بالای بدن را نشان میدهد.
-
نیم جان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نیمهجان› nimjān ۱. [مجاز] بیرمق.۲. (صفت) [قدیمی] = نیمبسمل