کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیمکت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیمکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nimkat صندلی پهن که چند نفر بتوانند روی آن پهلوی هم بنشینند؛ نیمتخت؛ نیمدست.
-
جستوجو در متن
-
نیم تخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nimtaxt = نیمکت
-
دیوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: divan، مٲخوذ از فارسی: دیوان] divān مبل یا نیمکت بدون پشتی که تشک داشته باشد.
-
کاناپه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: canapé] kānāpe نوعی مبل دراز به شکل نیمکت که چند نفر میتوانند روی آن بنشینند.
-
نیم دست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nimdast ۱. تخت؛ مسند: ◻︎ دست آفت بدو چگونه رسد / تا در او نیمدست دستور است (انوری: ۶۷).۲. [قدیمی] نیمکت.
-
مبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: meuble] mobl ۱. نوعی صندلی یک یا چندنفرۀ راحتی دارای پایه و دستههای چوبی و تشک و پشتی نرم.۲. اسباب خانه از قبیل میز، صندلی، نیمکت.
-
دست انداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dast[']andāz ۱. [مجاز] چیزی که دست روی آن بگذارند و جای گذاشتن دست باشد، مثل دستۀ صندلی و نیمکت و امثال آنها.۲. برجستگی و ناهمواری در سطح جاده.۳. (صفت) آنکه به چیزی دست بیندازد؛ دستاندازنده.