کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیشکر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
نی شکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. سنسکریت] (زیستشناسی) neyše(a)kar نوعی نی با برگهای دراز، گلهای سرخ کمرنگ، و ساقههای بلند که در آن مغزی وجود دارد که دارای مادۀ قند است و از آن قند و شکر درست میکنند.
-
جستوجو در متن
-
قصب السکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. معرب] [قدیمی] qasabossokkar نیشکر.
-
ملاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: mélassc] (شیمی) me(a)lās شیرۀ چغندر قند یا نیشکر که در کارخانههای قندسازی گرفته میشود و آن را بهصورت شکر یا قند در میآورند.
-
شکرخیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [سنسکریت. فارسی] šekarxiz ۱. جایی که نیشکر میکارند و شکر بسیار میگیرند.۲. جایی که شکر فراوان باشد.
-
طیفری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] teyfari طبق؛ طبقچه؛ طبق کوچک: ◻︎ یکی نیشکر داشت بر طیفری / چپ و راست گردید بر مشتری (سعدی۱: ۱۳۸).
-
پانیذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pāniz ۱. قند سفید.۲. شکر.۳. شیرۀ نیشکر.۴. شکر سرخ.
-
قند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از سنسکریت] qand ۱. مادهای جامد، سفید، و شیرین، که از چغندر قند یا نیشکر تهیه میشود.۲. (پزشکی) [عامیانه، مجاز] = مرض 〈 مرض قند۳. [قدیمی، مجاز] بوسه.
-
گلوکز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: glucose] (شیمی) gelukoz, gelokoz مادهای جامد، سفیدرنگ، بیبو، شیرین، و غیرسمی که از هیدرولیز نشاسته، نیشکر و گلوکزیدها حاصل میشود و در تهیۀ شراب، شربت، شیرینی، و در پزشکی کاربرد دارد.
-
فانید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: پانیذ] ‹فانیذ، پانیذ، پانید› [قدیمی] fānid ۱. قند سفید.۲. شکر: ◻︎ ز بنگاه حاتم یکی پیرمرد / طلب ده درمسنگ فانید کرد (سعدی۱: ۹۲).۳. شیرۀ نیشکر.۴. شکر سرخ.
-
شتردل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹اشتردل› [قدیمی، مجاز] šotordel ۱. بددل و ترسو.۲. کینهدل؛ کینهجو: ◻︎ ز حاسدان شتردل مدار مردی چشم / که نیشکر بنروید ز بیخ اشترغاز (ظهیرالدین فاریابی: ۲۰۸).
-
شکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] še(a)kar ۱. مادۀ بلوری، سفید، و شیرینی که از چغندر قند یا نیشکر گرفته میشود و برای ساختن قند و نبات یا شیرین کردن بعضی خوراکیها و آشامیدنیها به کار میرود.۲. (صفت) [مجاز] خوشایند؛ مطبوع (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شکرخواب.
-
شیرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شیر) širin ۱. [مقابلِ تلخ] دارای مزۀ شیرین.۲. [مجاز] دوستداشتنی؛ خوشایند: ◻︎ مگر از هیئت شیرین تو میرفت حدیثی / نیشکر گفت کمر بستهام اینک به غلامی (سعدی۳: ۹۰۰).۳. [مجاز] زیبا۴. [مجاز] خوشسخن.۵. (قید) [مجاز] یقیناً؛ حتماً: شیری...