کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیرومندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیرومندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) nirumandi قوه و قدرت؛ توانایی.
-
جستوجو در متن
-
زورآوری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) zur[']āvari زورمندی؛ نیرومندی.
-
توانایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) tavānāy(')i نیرومندی؛ زورمندی؛ قدرت.
-
اضطلاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eztelā' قوی شدن؛ نیرومند شدن؛ نیرومندی؛ توانا شدن بر کاری؛ توانایی بر کار.
-
متانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مَتانة] metānat ۱. وقار و سنگینی.۲. [قدیمی] محکم بودن.۳. [قدیمی] نیرومندی.
-
جلادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جلادة] [قدیمی] jalādat ۱. صلابت.۲. نیرومندی.۳. چابکی.۴. دلیری.
-
تجلد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tajallod ۱. چالاکی کردن.۲. نیرومندی.۳. بردباری.۴. صلابت.۵. چابکی.
-
عبقری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: عبقریّ] [قدیمی] 'abqari ۱. بزرگ قوم؛ سَرور.۲. نیکو و نفیس.۳. ویژگی کسی یا چیزی که نیرومندی و زیبایی او شگفتانگیز باشد.۴. (اسم) = عبقر: ◻︎ بهسختی بکشت این نمد بسترم / روم زاین سپس عبقری گسترم (سعدی۱: ۱۸۶)، ◻︎ کبکان دری غالیه در چشم ...