کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نیَّة، جمع: نیّات] niyyat قصد؛ عزم؛ آهنگ.
-
جستوجو در متن
-
منوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: منویّ] [قدیمی] manvi نیتشده؛ قصدشده.
-
نیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نیّات، جمعِ نیَّة] niyyāt = نیت
-
سریرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سریرة، جمع: سَرائِر] [قدیمی] sarirat نیت؛ باطن.
-
یک جهت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] yekjahat همراه و همدل؛ دارای یک قصد و نیت.
-
اخلاص کیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [منسوخ] 'exlāskiš دارای اخلاص و خلوصنیت؛ ارادتمند.
-
طیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طیَّة] [قدیمی] tiyyat ۱. ضمیر؛ نیت.۲. حاجت.
-
مقصود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] maqsud ۱. قصد؛ نیت.۲. مطلوب؛ خواسته؛ هدف.
-
بلندهمت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] bolandhemmat کسی که قصد و نیت عالی و نیکو دارد؛ کسی که هدف بزرگ و عالی دارد؛ دارای همت بلند.
-
عمد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'amd ۱. قصد کردن؛ آهنگ کاری کردن.۲. (صفت) ویژگی عملی که با قصد و نیت انجام شده باشد.
-
تحریمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تحریمَة] ‹تحرمه› [قدیمی] tahrime تکبیری که بعد از نیت نماز میگویند و آن بر خود حرام کردن کلام یا امر دیگری است که مربوط به نماز نباشد.
-
طویت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طویّة] [قدیمی] taviy[y]at ۱. نیت؛ ضمیر؛ خاطر؛ اندیشه؛ باطن شخص.۲. راز.
-
صدق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] sedq ۱. راست گفتن.۲. [مقابلِ کِذب] راستی و درستی.〈 صدق گفتار: راستی گفتار.〈 صدق مطلب: راستی و درستی مطلب.〈 صدق نیت: اخلاص؛ خلوص؛ درستی نیت.〈 صدق کردن: (مصدر لازم) درست درآمدن گفتار.
-
ماندنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) māndani ۱. دارای نیت ماندن در جایی: میهمانها امشب ماندنی هستند.۲. ماندگار: خاطرۀ ماندنی.۳. [مجاز] قابل زنده ماندن.