کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیازمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیازمند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹نیازومند› niyāzmand ۱. محتاج؛ حاجتمند.۲. تهیدست.۳. [قدیمی، مجاز] سالک.
-
جستوجو در متن
-
محتاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mohtāj نیازمند.
-
تلنگی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به تلنگ) [قدیمی] tolangi نیازمند؛ گدا.
-
مفتقر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moftaqer محتاج؛ نیازمند.
-
صاحب نیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] sāhebniyāz نیازمند؛ محتاج.
-
عائل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] 'ā'el نیازمند؛ درویش.
-
افتقار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'efteqār فقیر شدن؛ بینوا شدن؛ نیازمند شدن؛ تهیدستی؛ درویشی.
-
نیازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به نیاز) [قدیمی] niyāzi ۱. = نیازمند۲. [مجاز] عاشق.
-
احتیاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehtiyāj نداشتن چیزی که مورد لزوم است؛ حاجت داشتن؛ نیازمند بودن؛ حاجتمندی؛ نیازمندی.
-
ریزه خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹ریزهخور› rizexār ۱. کسی که خردهریزۀ ته سفره را میخورد.۲. [مجاز] نیازمند؛ محتاج.
-
آرزومند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ārezumand ۱. وِیژگی کسی که آرزوی چیزی دارد؛ مشتاق.۲. [قدیمی، مجاز] نیازمند.۳. [قدیمی، مجاز] عاشق.
-
اعسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'sār ۱. (حقوق) عاجز بودن از ادای دین بهواسطۀ فقر و تهیدستی.۲. [قدیمی] تنگدست شدن؛ نیازمند شدن؛ به سختی افتادن.
-
آسایشگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آسایشگه› 'āsāyešgāh ۱. جای آسایش؛ محل استراحت و خواب.۲. جایی که بیماران نیازمند به مراقبت دائم و طولانیمدت را نگهداری و معالجه کنند؛ ساناتوریوم.
-
معسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mo'ser ۱. (حقوق) کسی که دچار تنگدستی شده باشد و از عهدۀ ادای قرض خود برنیاید.۲. [قدیمی] نیازمند؛ تنگدست.