کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [پهلوی: niyāz] niyāz ۱. حاجت؛ میل و خواهش.۲. [قدیمی] عشق و آرزو.۳. (اسم) تحفه و هدیۀ درویشان.۴. (اسم) نذری که برای گرفتن مراد و حاجت به کسی یا جایی بدهند.
-
واژههای مشابه
-
بی نیاز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) biniyāz ۱. کسی که احتیاج به کسی یا چیزی ندارد.۲. (اسم، صفت) [مجاز] توانگر؛ چیزدار.
-
صاحب نیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] sāhebniyāz نیازمند؛ محتاج.
-
جستوجو در متن
-
محتاج الیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mohtājon'elayh آنچه مورد نیاز است.
-
وطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَوطار] [قدیمی] vatar حاجت؛ نیاز.
-
اضافی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اضافَة) [عربی: اضافیّ] 'ezāfi بیش از میزان مورد نیاز؛ زائد.
-
اغنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اغناء] [قدیمی] 'eqnā بینیاز کردن؛ توانگر ساختن.
-
عندالحاجت
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: عندالحاجة] [قدیمی] 'endalhājat وقت حاجت؛ هنگام نیاز.
-
مستغنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mostaqni ثروتمند؛ توانگر؛ بینیاز.
-
ضرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی، مخففِ ضرورت و ضروری] zarur لازم؛ واجب؛ نیاز؛ حاجت.
-
کافی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] kāfi ۱. آنکه یا آنچه شخص را از کسی یا چیزی بینیاز میسازد؛ بینیازکننده؛ بسنده.۲. [قدیمی] لایق؛ کارآمد.
-
غانیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: غانیَة، جمع: غانیات و غَوانی] [قدیمی] qāniye زنی که بهواسطۀ زیبایی خود بینیاز از زینت باشد.
-
حویج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مخففِ حوائج] [قدیمی] havij ۱. (زیستشناسی) = هویج۲. مواد مورد نیاز آشپزی.