کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگهبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نگهبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹نگاهبان› negahban ۱. پاسبان؛ مراقب.۲. نگهدارنده.۳. [قدیمی] مرزبان.۴. [قدیمی] فرماندهِ سپاه.
-
جستوجو در متن
-
باغچه بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹باغچهوان› bāqčebān نگهبان باغچه؛ نگهبان باغ کوچک.
-
دشتبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹دشتیبان› daštbān نگهبان دشت؛ نگهبان کشتزار یا چراگاه.
-
بنوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] bonvān ۱. نگهبان خرمن.۲. نگهبان کشتزار.
-
رزوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹رزبان› [قدیمی] razvān نگهبان رز؛ باغبان و نگهبان باغ انگور.
-
نگاهبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) negāhbān = نگهبان
-
آتشبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ātašbān نگهبان آتشکده.
-
بواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] bavvāb دربان؛ نگهبان در.
-
کشوردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] kešvardār نگهبان کشور.
-
کشیک چی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [منسوخ] kešikči نگهبان؛ مراقب.
-
گاوبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) gāvbān نگهبان گاو.
-
گوبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹گاوبان› go[w]bān نگهبان گاو.
-
دهبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) dehbān نگهبان ده؛ کدخدا.
-
شیربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] širbān نگهبان شیر.