کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ نگاه] negah = نگاه
-
واژههای مشابه
-
نگه دارنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹نگاهدارنده› negahdārande حفظکننده.
-
نگه داشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹نگاهداشت› negahdāšt نگاهداری؛ محافظت.
-
جستوجو در متن
-
استحفاظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estehfāz حفظ کردن؛ نگهداشتن؛ نگهداری کردن.
-
امانت دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'amānatdār ۱. کسی که مال دیگری را امانت نگه دارد.۲. کسی در نگهداری امانت، درستکار باشد.
-
حیاطت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حیاطة] [قدیمی] hiyātat ۱. حفظ کردن؛ نگهداری کردن.۲. تعهد کردن.۳. پاسداری؛ نگهداری.
-
تحرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taharroz ۱. خود را نگه داشتن؛ خویشتن را نگهداری کردن؛ پرهیز کردن.۲. خودداری.
-
تحریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahriz ۱. نگهداری کردن.۲. در نگهداری چیزی کوشش و مبالغه کردن.
-
اتقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اتقاء] [قدیمی] 'etteqā پرهیز کردن؛ حذر کردن؛ خویش را نگهداشتن؛ پرهیزکاری.
-
محافظت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: محافَظة] mohāfezat حفظ کردن از آسیب؛ نگهداری کردن.
-
محروس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mahrus حراستشده؛ حفظشده؛ نگهداریشده.
-
مخزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مخازن] maxzan جای نگهداری و ذخیره کردن چیزی؛ انبار.
-
متصون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motasavven نگهدارندۀ نفس خود.