کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگاه داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زنهارداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] zenhārdāri نگاه داشتن عهدوپیمان.
-
نگهداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹نگاهداری› negahdāri ۱. نگاه داشتن؛ محافظت.۲. پرستاری.
-
تحرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taharros خود را نگهداری کردن؛ خود را از چیزی نگاه داشتن؛ پرهیز کردن.
-
تمالک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamālok ۱. مالک نفس خود شدن؛ خویشتندار بودن؛ خود را نگاه داشتن.۲. خویشتنداری.
-
دفترداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [معرب. فارسی] daftardāri عمل و شغل دفتردار؛ عمل نگاه داشتن و نوشتن دفترهای حساب مطابق قواعد حسابداری.
-
ایستانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹ایستاندن› [قدیمی] 'istānidan ۱. سرپا کردن.۲. سرپا نگاه داشتن.۳. وادار به ایستادن کردن.۴. از رفتن بازداشتن.
-
گیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gire ۱. ابزاری که برای نگهداشتن، فشار دادن، و یا گرفتن چیزی به کار میرود؛ انبر.۲. وسیلهای چوبی، فلزی، یا پلاستیکی برای نگاه داشتن لباس روی طناب یا میله.۳. وسیلهای برای جمع کردن یا نگهداشتن موی سر.۴. وسیلهای برای ضمیمه کردن کاغذها به هم.۵....
-
چشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čašm] če(a)šm ۱. (زیستشناسی) عضو حسی و بینایی بدن انسان و حیوان.۲. [مجاز] نظر؛ نگاه اجمالی: چشمم به او افتاد.۳. [مجاز] انتظار؛ توقع: ◻︎ گر از دوست چشمت بر احسان اوست / تو در بند خویشی نه در بند دوست (سعدی۳: ۳۹۲).۴. [عامیانه، مجاز] = &l...